💧 چند جملهای که عارف باکرامت آیةالله کشمیری - رحمهالله - دربارهی بابا رکنالدین فرمود و توجهی که به او داشت، انگیزه شد که از سال ۱۳۷۸ دربارهی بابا مطالعه کنم.
💧آن زمان با برهوتی دربارهی او مواجه بودم اما بالاخره هرچه یافتم، در مقالهای در روزنامهی کیهان ۲۷ تیر ۱۳۷۹ به چاپ سپردم و همان مقاله مدتها در بقعهی بابا قاب شده و آویخته بود.
💧سپس آن را با اصلاحات و افزودههائی در کتابی به نام "دو مسافر" گنجانده و در تیر ۱۳۸۲ منتشر کردم.
💧پس از آن، همان بخش مربوط به بابا را با اصلاحات و افزودههای دیگری در کتاب مستقل "مرد توحید" در سال ۱۳۸۸ چاپ و منتشر کردم.
💧 اما ناگهان خرمگسی در این میان پیدا شد! مطرب رقاص کودن کاملا بیسوادِ دزد فحاش بیتربیتی به نام افشین(مرتضی) نوذریان - لَعنةالله علیه - دور از اطلاع بنده، حاصل زحمات ۲۰ ساله را کفتارگونه، چند بار با بههمریختگی ابلهانه، به نام خود چاپ کرده و در همان اصفهان به فروش رساند و میرساند.
💧کار جامعه به کجا کشیده که مطربان بیسواد به اولیایخدا هم رحم نکرده و ساحت آنان را نیز عرصهی دزدی بیشرمانهی خود کردهاند و در همهی صفاهنه، یک شیرپاکخورده پیدا نشد و نمیشود که جلو او را بگیرد؛ خودم هم که میروم آنجا، از رو به رو شدن با بنده، فراریست.
💧و ماذا لقیَ امّتُک یا رسولَ الله مِن الصَفاهنة و الصَهاینة!
✍ پس از چاپ "مرد توحید" تا کنون، مطالب مهم زیادی دربارهی بابا یافتهام (مانند اینکه یکی از کتابهای ذکرشده برای او، برای وی نیست و در عوض، کتاب تازهای از او پیدا شده) اما آن دزدی، مرا از ویرایش تازهی کتاب دلسرد کرده است.