🌺 آنجا که معرفت هم به درد نمیخورَد 🌺
🌸 ۱. معرفت بالاترین هدف و غرض از آفرینش است تا جائی که وقتی خدا میفرماید: "جن و انس را برای چیزی جز عبادت نیافریدم"، امامان - علیهمالسلام - آیه را چنین توضیح و تفسیر میکنند: "یعنی جن و انس را برای چیزی جز معرفت نیافریدم." یعنی امامان غرضِ پائینتر که انسان را به عبادت میرساند یا غرضِ هم سطح با عبادت که روی دیگر آن است یا غرضِ بالاتر از عبادت که عبادت وسیلهی رسیدن به آن است، را معرفت میدانند.
خلاصه: هر اندازه در ارزش و اهمیت معرفت گفته شود، کم است و آیات و روایات بسیار زیادی در تبجیل و ستایش از معرفت وارد شده است.
🦋 گر معرفت دهندت، بفروش کیمیا را
وَ ر کیمیا دهندت بیمعرفت، گَدائی
💧۲. امّا - و هزاران امّا! - که معرفت، آخرین ایستگاه نیست؛ بلکه یک ایستگاه دیگر - پس از آن - تا حضرت مقصود عَزَّوَجَلَّ مانده است. ( گرچه شاید این جداسازی، کار ذهن و برای تصور و تفهیم بهتر موضوع است و گرنه معرفت اگر واقعی و حقیقی باشد، خودبهخود انسان را به ایستگاه بعدی خواهد رساند. )
حالا آن گام بعدی و ایستگاه پایانی چیست؟ عاشقی! عاشقی!
💧۳. اصلاً به گفتهی آن عارف، "خداوند عقل را برای این در انسان آفریده است که با آن بداند چگونه بندگی کند؛ نه برای این که با کمک آن خدا را بشناسد."
و اگر کسی بخواهد به عقل و معرفتش تکیه کند، بیچاره و بدبخت خواهد شد. ( کار ما نیست شناسائی راز گل سرخ/ کار ما شاید این است/که در افسون گل سرخ، شناور باشیم. )
💧در تورات میخوانیم: "درختی که خدا میوهی آن را بر آدم و حوّا حرام کرده بود، درخت معرفت و شناخت خیر و شرّ و خوبی و بدی بود." ( و متاسفانه آیهالله ... - دام ظلّه - چند سال پیش در افتتاحیهی حوزه این فقره را از فقرههای تحریفشدهی تورات دانست! در حالی که از لطیفترین و نابترین و پُرمحتواترین فقرههای تحریفنشدهی آن است. )
💧بندگی خالصانهی خدا، تنها از این راه ممکن است که انسان عقل و فهم خود را به کار نبُرده و هرچه خدا درست میدانَد، درست دانسته و هرچه او نادرست میدانَد، نادرست بدانَد.
🌺 حضرت عیسی - علینبیناوآله وعلیهالسلام - نیز فرمود:" هر کس بگوید: 'میخواهم علم و معرفتم بیشتر شود'، او خدا را نمیخواهد."
💧عارف مجذوب، مرحوم د. هم میگفت: "پایان علم، بیدینی ست؛ علم حاصلی جز شک و تردید ندارد."
💧مرحوم جعفرآقامجتهدی نیز میفرمود: "نهایت سیروسلوک این است که انسان به هر جائی که خداوند قَلّادهی او را بَست، راضی باشد و هوس جای دیگر و مقام دیگری را نکنَد؛ درست مانند سگان."
💧عزازیل (ابلیس) هم فریبِ فهم و شعور و معرفت خودش را خورد و استدلال کرد و رانده شد؛ در حالی که اگر به معرفت و عقل و فهمش بیاعتنا میشد و سجده میکرد، بعداً خدا به او میفهماند که سجدهاش بجا و درست بود اما امان از این معرفت و عقل و استدلال راهزن!
💧 شخصی گنجنامهای یافت که در آن نوشته بود: "برو بیرون فلان دروازه شهر، پشت به تپهی آنجا و رو به قبله بایست و تیری را بینداز؛ هر جا افتاد، همان جا را بکن تا به گنج برسی."
رفت و تیر را در کمان گذاشت و پرتاب کرد و زیرش را کند اما گنج را نیافت. این کار را چند روز تکرار کرد و باز هم خبری از گنج نشد؛ خبر آن گنج به حاکم شهر رسید؛ او تیراندازان نیرومند را به این کار گماشت و آنان تیر را به مکان دورتری انداختند اما گنجی زیرِ زمینی که تیر افتاده بود، نیافتند.
تیرانداز اول دعا کرد و از عالَم بالا به او گفتند: "ما کی گفتیم تیر را پرتاب کن؟! ما گفتیم تیر را در کمان بگذار و هرجا افتاد، گنج همان جاست." و تازه فهمید که فهم خود را که در کار دخالت داد، کار خراب شد!
💧و اگر به شمس تبریزی لطف کنیم و محمل درستی برای آن سخنش که گفته: "قرآن برای من سودی ندارد؛ مرا رسالهی خود باید؛ اگر هزار رساله بخوانم، تاریکتر میشوم"، در نظر بگیریم، باید بگوئیم: منظورش همین بوده؛ یعنی سرگرم شدن به معارف قرآن و دور ماندن از حقیقت آن، انسان را از خدا دورتر میکند ( نه آنکه مقصودش جسارت به قرآن و کفری باشد که از ظاهر جمله فهمیده میشود. )
💧۴. باری؛ ساعتهای طولانی میتوان این سخن را کِش داد اما آن را به همین جا پایان داده و به غرض از آن بپردازیم:👇