عراقی‌ها توی رانندگی صنمی با ترمز ندارند. جای‌ش با بوق خیلی رفیقند. با گاز رفیق‌تر؛ همین دلواپسی مداوم من را تشدید می‌کند. دست خودم نیست. بنی‌بشری هم نمی‌فهمد نباید بنشیند به توجیه کردنم که نترس و الخ. می‌ترسم. کاری‌ش هم نمی‌توانم بکنم، یعنی نمی‌خواهم بکنم. خلص! و باز همین ماشین مرا یاد گاراژی می‌اندازد که ذوالبابین است! این‌جا تک‌تک زیاد است. یا به قرائتی، سه‌پاچه!! سرش موتور است، تهش کالسکه؛ هم اندازه همین ماتیز های خودمان است. قیافه‌اش هم جاروبرقی‌های جهیزیه مادر بزرگ هامان. قبلا وانتش را هم دیده بودم. توی همان جریان گاراژ! این‌جا مثل مور و ملخ سه‌پاچه ریخته! گاهی رانندگانی دارد به ریخت بچه دبستانی‌هایمان، گاهی هم قلچماق‌های قهوه‌خانه فلان طلا؛ در هر‌حال این‌جا علاوه بر این مطلب مهم که بچه‌ها بچه نیستند و عین بزرگ‌ترهاشان از همان سنین کم، کار می‌کنند و بزرگ می‌شوند و تجربه می‌اندوزند، و البته لوس و بی‌دست و پا بار نمی‌آیند، دنبال یک لقمه نان حلال اند؛ شغل بیش‌ترشان هم خدمات است به زائر ها؛ جریان گاراژ از این قرار بود که به‌ سال ۹۸ ، اربعین۹۸، که آمده بودیم عراق، می‌خواستیم با یکی از همین جوانک های دشداشه پول دیلاق ریش‌قشنگ و لاغر عراقی از گاراژی در کربلا، که زائر بار می‌زد[که می‌گویم چرا بار!] برویم نجف؛ طرف با ما طی کرد که تا فلان عمود که ماشین های نجف می‌ایستند ما را می‌برد به فلان دینار. حالا ما هم هلاک و عرق ریزان، قیمت را شنیده و نشنیده، سوار شدیم. با این فرض که حدود بیست عمود با مبلغی حدود هفت یا پنج هزار تومن خواهیم رفت. سوار شدیم و هنوز راه نیفتاده بود که زد بغل و پلوس پلوسش رفت هوا که کرایه‌تان را بدهید. اول فکر کردیم اعتماد ندارد، کرایه بگیرد، رفته است. بعد توضیح داد که رسیده ایم. صدمتر جلو تر از جایی که سوار شدیم. ما مقصدمان گاراژی بود که ماشین های نجف سوار می‌کردند. این بابا ما را آورده بود آخر همان گاراژ می‌گفت، این سوخته نان‌ها، کباب است. سجاد، یکی از بچه های همراهمان، که خدا خیرش بدهد نشسته بود به استدلال که حاجی، گاراژ ذوالبابین، تو از آن باب ما را آورده ای این باب؛ بیع غرری است و نهی النبی عن بیع الغرر و الخ؛ این‌جا گاهی مقصد ها اشتراک لفظی است. مسافر قصد زحل دارد. راننده مریخ می‌رود. این راننده‌ها گاهی شخصیت چندانی برای وزنی که توی ابوطیاره‌هاشان است قائل نیستند. دور از جان، فرقی نمی‌کند بار قاچاق و گوسفند زده یا زائر! همه این‌انواع را به دید اقتصادی، متاعی می‌بیند که مسئولیت دارد جا‌به‌جاشان کند، در عوض پولی بگیرد و از نو باز همین چرخه را تکرار کند. فرهنگی که کاری به کاری چیزی نداری؛ غرب علی الاطلاق؛ @yaddashthaykhatkhorde .