آشپز‌زاده‌‌اي در برابر مفت‌خواران ايران اميري که بزرگ‌زاده نبود ✍️ حسن طاهري «در ميان همه رجال اخير مشرق زمين و زمامداران و بزرگان ايران كه نامشان در تاريخ جديد ثبت است، ميرزا تقي خان امير نظام بي‌همتاست. ديوجانس در روز روشن در پي او مي‌گشت. به حقيقت سزاوار است كه به عنوان اشرف مخلوقات به شمار آيد. بزرگوار مردي بود. اگر ميرزا تقي خان مي‌‌ماند و انديشه‌‌هاي خود را به انجام مي‌رساند، بدون ترديد در زمره كساني شمرده مي‌شد كه به باور برخي از سوي خدابه رسالت تاريخي برگزيده شده‌اند!» رابرت واتسون، نويسنده مشهور انگليسي (به مناسبت يکصد و پنجاه و ششمين سالروز شهادت ميرزا تقي خان فراهاني ملقب به امير کبير در 20 ديماه) آشپز‌زاده باشي و امير شوي؟ عجيب است؛ اما شدني، چرا که ميرزا تقي خواست و شد. پسر مشهدي قربان هزاوه‌اي فراهاني بود؛ آشپز مخصوص ميرزا عيسي معروف به قائم مقام فراهاني. زمانه، زمانه رشد و پيشرفت بود. درست همزمان با به ثمر رسيدن جهش علمي فكري غرب و هم دوران با بزرگاني چون نيچه، اديسون، ولتر، روسو، ماركس، هگل، كانت و البته بيسمارك. نخست کارگر آشپزخانه صدر اعظم قاجار بود، سيني غذا براي فرزندان قائم مقام مي‌برد. گاهي مي‌شد که آقازادگان صدر اعظم در کلاس درس بودند، مي‌ايستاد تا درس تمام شود، آنگاه غذا را در برابرشان مي‌گذاشت. آن روز قائم مقام فرزندانش را مي‌آزمود،‌ هرچه پرسيد، آقازاده‌ها در ماندند و ميرزا تقي پاسخ داد. قائم مقام آنجا بود که فهميد فرزند آشپز باشي خانه‌اش، چه گوهر گرانمايه‌اي است. و چنين گفت: «حقيقت من به كربلايي قربان حسد بردم و بر پسرش [ميرزا تقي] مي‌ترسم. اين پسر خيلي ترقيات دارد و قوانين بزرگ به روزگار مي‌گذارد.» تصورش را بکنيد، فرزند آشپزباشي خانه صدر اعظم قاجار لياقتي دارد که هيچ بزرگ‌زاده و آقازاده‌اي به گرد پاي او هم نمي‌رسد. پا برهنه رنج ديده‌اي که نه در پر قو خوابيده و نه آنکه چشمه بيت المال در جيب پدرش مي‌جوشد، اما به اندازه يک فوج آقازاده مي‌فهمد. در جواني به تحرير و نويسندگي امور دولتي مشغول و سپس مستوفي نظام در لشکر آذربايجان مي‌شود. آن قدر لياقت دارد که وزير نظامي و فرمانده کل قواي ايران شود؛ سرداري بزرگ و غيور. در رکاب عباس ميرزاي دلاور عليه قواي روس مي‌رزمد. داغ عهدنامه ترکمانچاي و گلستان بر دلش مي‌نشيند و کينه‌اي از جماعت اجنبي بر دل مي گيرد که با هيچ مرهمي جز استقلال ايران، آرام نمي‌يابد. به روسيه مي‌رود و از نزديک با مراکز آموزشي و پيشرفت‌هاي آن آشنا مي‌شود. «جهان نماي جديد» که با نظر و همت خود او ترجمه و تدوين شده بود، شرح مراکز آموزشي دنياي غرب بود که امير به دنبال تحقق آن در ايران بود اما از نوع فرنگي آن، بلكه از جنس فرهنگ ايراني و اسلامي. شنيدنش سخت است و دردآور اما عمق نگاه امير را مي‌توان در آن يافت. درست 20 سال قبل از ژاپن و همزمان با حرکت و نهضت علمي امپراطوري پروس (آلمان) به رهبري بيسمارک، امير به دنبال نهضت علمي ايران و تأسيس مراکزي همچون دارالفنون مي‌افتد مراکزي همچون پلي تکنيک (Poly techinc) اروپا. مي‌توان چشم‌ها را بست و به 160 سال پيش بازگشت. هنگامي که هيچ پادشاهي در ميان ملل اسلام نه از علم چيزي مي‌فهميد و نه از فن و هنر. اما آشپززاده بزرگمرد، دارالفنوني را بر پا مي‌کند که نه سر در آخور روس و عثماني دارد و نه سر سپرده انگليس و فرانسه است. امير به دنبال کشوري است که «خود» است نه «ديگر». برپاي خود مي‌ايستد نه بر ستون بيگانه. دستور اوست که معلمان دارالفنون از اتريش که ملتي بي‌طرف است، بيايند و سفيران ملل روس و فرانسه و انگليس حق دخالت در امور مدرسه را ندارند؛ به هيچ وجه و به هيچ بهانه‌اي. فنون و علوم پايه دارالفنون پيش‌بيني شدند و امير خود بر آن اشراف داشت. هفت معلم اتريشي شامل معلم مهندسي، معلم پياده نظام و تاکتيک‌ نظامي، معلم توپخانه، معلم سواره نظام، معلم معدن شناسي، معلم طب و جراحي و تشريح و معلم علوم طبيعي و دارو سازي. اكنون يك و نيم قرن از آن روزها مي‌گذرد، و مي‌شود فهميد که اين آشپززاده بزرگمرد، چند قرن آينده ايران را مي‌ديد. مثل او در تاريخ وزيران شاهان زن باره و هوسران ايران کم بوده‌اند، اما آنچنان بزرگ و پر آوازه‌اند، که همه صفحات تاريخ عصر خودشان را به دنبال خود مي‌کشند. صاحب ابن عباد (وزير فخر الدوله آل بويه) حسنك وزير (وزير سلطان غزنوي)‌خواجه نظام الملک (وزير طغرل و ملکشاه سلجوقي) خواجه نصير الدين توسي (وزير ايلخانان مغول) قائم مقام فراهاني (وزير و صدر اعظم فتحعلي شاه) تنها مردان عصر خود نبودند، بزرگ مرداني هستند براي همه عصرها و مردمان آينده مديون آنها.