ران چنبره زند. دار الفنون در زمانی افتتاح می شود که ۱۳ روز به شهادت امير مانده و اين ديگر انتهای درد است. آشپززاده بزرگمرد عصر قاجار کارهايی را بنا نهاد که تا سال‌هاي سال پس از او زبانزد عام و خاص بود، کارهايی همچون، «سامان دادن به اوضاع آشفته ارتش»، «راه‌اندازی کارخانجات توليد سلاح و توپ»، «اصلاح امور مالی و بازرگانی»، «آرام کردن اوضاع سياسی و برخورد با غائله‌هایی همچون بابيه»، «مبارزه جدّی با خرافه و جهل و انحرافات دينی به ويژه تحريفات عزاداری و سامان دادن به امر تبليغ دين و مجالس مذهبی»، «چاپ نخستين روزنامه ايران به نام وقايع اتفاقيه»، «گسترش روابط سياسی گسترده با ملل جهان»، «تأسيس دارالفنون»، «مقابله جدی با رشوه‌خواری و اختلاس کارگزاران حکومتی»، «تأسيس کارخانجات اساسی و کالاهای مورد نياز و اساسی کشور»، «برخورد جدی با رانت‌خواری و افزون‌خواهی اشراف زادگان، آقازادگان و درباريان»، «قطع يد اجانب و سفيران خارجی از دخالت در امور ايران». مجموع اين اقدامات سرانجام امير را به سمت و سوی شهادت گسيل داشت تا آنکه چهل روز پس از خلع يد از صدارت اعظمی با حکم «شاه نادان ايران»، در حمام فين کاشان رگ‌هاي غيرت و حريّت اين آشپززاده بزرگمرد، از هر دو بازويش، با نشتر فصادی (تيغ رگ‌زن) گشوده شد و خون پاکش بر زمين ريخت. خونی که بهای استقلال‌طلبی و آزاد مردی امير بزرگمرد و همه مردان غيرتمند تاريخ ايران بود. روزنامه وقایع اتفاقیه سه روز پس از قتل امیر نوشت: «میرزا تقی خان احوال خوشی ندارد و صورت و پاهایش ورم کرده‌است». دو روز بعد آن در خبری کوچک نوشته شد: «میرزا تقی خان که سابقاً امیرنظام و شخص اول این دولت بود شب سه‌شنبه در کاشان وفات یافت.» پیکر پاک امیر شهید در آغاز پشت دیوار فین مدفون شد و بعد چند ماه به اصرار خواهرشاه و همسر امیر، به حرم شریف حسینی در کربلا منتقل و در آنجا آرام گرفت. مرگ ناجوانمردانه امير کبير تا آنجا دل و جان آزاد مردان و توده‌ها را آزرد که سال‌ها پس از شهادتش حتي شاهزاده سنگدل و بي‌رحم ناصر الدين شاه قاجار نيز به بزرگی و عظمت امير کبير اعتراف کرد و در کتاب تاريخ خود نگاشت: «ميرزا تقی خان امير نظام در اوايل دولتش مدرسه (دار الفنون) بر پا کرد و ترتيب قشون داد و کارهايی کرد. آنچه که ما امروز داريم از آثار اين مدرسه (دار الفنون) است، اما بيچاره سرش را در اين راه داد. از روي انصاف بگويم و خدا را به شهادت مي‌طلبم که در مورد مقام آن مرد نمک به حلال يکتا، غلو نکردم. او از خواجه نظام الملک وزير سلاجقه، صاحب ابن عباد وزير ديالمه و پرنس بيسمارک، لرد يالمرستون و ريشيليو فرانسوي و پرنس کارچه کف روسي به حق با عرضه‌تر بود. در جمعه ۱۷ ربيع الاول ۱۲۸۶ قمری [۲۰ دی ۱۲۳۰ شمسی] در حمام فين کاشان کشته شد و او را فصد (رگ زدند) کردند و به ديار عدمش فرستادند؛ ولي آثار او هنوز باقي است» آقازاده نباشی و شاهزاده؛ و فقط روستازاده‌ای باشی،‌ که کارگر آشپزخانه بوده، آن هم آشپززاده‌ای در اوج تهی دستی، اما امير شوی، ‌آنهم امير کبير. عجيب است و شگفت‌آور؛ اما شدنی. چرا که ميرزا تقی فراهانی خواست و شد، آن هم تا پای شهادت و به بهای جان. 🌹