سلاجقه همچنین بیان کرد: در آثار نویسندگانی که در خارج از ایران هستند - به خصوص از نسل اول و دوم - بدون تردید رگههایی قوی از آسیبها یا حسنهای مهاجرت را میبینیم اما شاید تاثیرپذیری نسل سوم و نسلهای بعدی از محیط آنجا بیشتر باشد.
این داستاننویس در ادامه و در پاسخ به پرسشی در خصوص مضامین و پایانبندیها در ادبیات مهاجرت گفت: من کاری به پایانبندیها ندارم اما مقوله مهاجرت، مقوله دردناکی است. برای مثال میلان کوندرا در رمان «جهالت»، آسیبهای مهاجرت را در سطح کلان مطرح میکند. بنابراین، مهاجرت فقط مسئله ما نیست، مهاجرت به هر حال اتفاق و پدیده دردناکی است. حتی اگر با بهترین وقایع هم روبهرو باشید، باز هم همیشه یک چیز غایب است. اما اینکه پایان داستان چطور باشد، خیلی مهم نیست. ادبیات مهاجرت، حتی اگر در پایان هم خیلی خوب باشد، ولی در طول کتاب به دردهای مهاجرت میپردازد.
اما عبدالجبار کاکایی،شاعر، معتقد است: مهاجرت در ادبیات کهن و در واقع رفتن از مکانی به مکان دیگر برای خیلی از بزرگان ما مثل ناصرخسرو ارزش بوده است. حتی حافظ قصد مهاجرت داشت اما نتوانست مهاجرت کند یا همه افتخار سعدی به جهانگردی و گشتن بود.
او در عین حال گفت: اما مهاجرت در روزگار ما تعریف دیگری دارد. من محاسبه نکردهام شاعران داخل کشور چه تعداد شعر درباره مهاجرت و در واقع عوامل مثبت و منفی آن گفتهاند اما میشود استنباط دیگری هم از مفهوم توجه به مهاجرت در شعر معاصر داشت، همین دلتنگیها، بیان فقدان آزادیهای اجتماعی، آرزوها، خواستهها و مطالباتی که در شعر معاصر مطرح میشود و زمینههای آن را در جهان توسعهیافته میبینیم (مثل نظام اخلاق شهروندی) میل به مهاجرت است، و همه اینها را میتوان میل به مهاجرت تفسیر کرد.
او در ادامه رابطه تاثیر مهاجرت بر ادبیات را دوطرفه دانست و اظهار کرد: کسی که محیط زندگیاش را عوض و در اقلیم دیگری شروع به زیست اجتماعی میکند، چون شاعری و سرودن تجمیع احساس، عواطف و افکار و چیدن کلمات کنار هم است، وقتی محیط زندگی عوض میشود، افکار و اندیشهها هم کمکم تغییر شکل پیدا میکنند. چون وقتی در محیط جدیدتری زندگی میکنی و با تجربههای تازهتری مواجه میشوی، رفتهرفته شکل چینش کلمات و شیوه بیان آرزوها و مطالبات هم عوض میشود، بنابراین مهاجرت بر ادبیات تاثیر دارد.
او همچنین گفت: مهاجرتهای اقلیمی دممرزی هم در کشور ما اتفاق افتاده، مثلا کردهای مقیم عراق سال ۴۲، ۴۳ از بغداد به کشور ما مهاجرت کردند که به آنها معاودها یعنی کسانی که رانده شدند و مهاجرت کردند، میگویند. از بین اینها شاعران و نویسندگانی ظهور پیدا کردند که یکی از برجستهترین ویژگیهایشان وطنپرستی بود، یعنی بیشتر از شاعرانی که در کشور ساکن بودند، وطنپرستی و میهندوستی دارند، چون زخم آوارگی، هجرت و برگشت به وطن در باورها و فکرهایشان بوده و تاثیر گذاشته است.
کاکایی در پاسخ به پرسشی درباره وضعیت کیفی آثار ادبی مهاجرت نیز بیان کرد: من معتقدم که نباید در قضاوت، از ناحیهای به ناحیه دیگر را رصد کنیم. ممکن است نگاه یا سبک شعر شاعری که در کشور دیگر زندگی میکند، متفاوت شده باشد اما دستگاه فکری و نظام اجتماعی که در آن زندگی میکند هم متفاوت است که تاثیر میگذارد، بنابراین باید در همانجا نقد و بررسی شود؛ اگرچه ارتباط آنها با آن دامنه تداعی کلمات و انتقال احساسات قطع میشود. شاعران غزلسرای خوبی بودهاند که از کشور ما رفتهاند و دیگر آثاری در حد کارهایی که در اینجا تولید میکردند هم تولید نکردند. اما در حیطه خودشان همچنان صاحب ادعا هستند و به نظر میرسد در آنجا قانع و راضی هستند و کسانی که آثارشان را تحلیل میکنند، از آثار آنها راضیاند. من نتیجه میگیرم که نباید آن طرف را از اینجا رصد کرد.