شهروندان فضای مجازی و تربیت دیجی‌نیتیو ها محمدرضا جوان آراسته یک دوستی یک جایی یک چیزی گفت که ذهن من را بد جور گرفتار خودش کرد. داشتیم از ادبیات و داستان حرف می‌زدیم که سایتی را نشانم داد و گفت این‌جا بچه‌ها با هم داستان مشارکتی می‌نویسند. گفتم این‌ها جدی نیست و ماندگار نمی‌شود و بیشتر بازی است تا ادبیات و این‌ها. داشت برایم توضیح می‌داد که ماجرا این‌قدرها هم ساده نیست که یک کلمه طلایی‌اش، من را گرفت. گفت این بچه‌ها «دیجی‌نیتیو» (diginative) هستند. یعنی شهروند فضای مجازی‌اند و بومی جهان دیجیتال هستند. بعدها بارها و بارها خودم‌ را و نسل قبل خودم را با همین مقیاس سنجیدم. پدرم شهروند فضای حقیقی بوده و هست. من شهروند فضای حقیقی هستم و بعدش به فضای مجازی مهاجرت کردم و‌ تابعیت دوگانه دارم. اما نسلی که بچه‌های من عضوش هستند، شهروند فضای مجازی است. به خوبی یا بدی ماجرا فکر نکنید، فقط به تفاوت‌ها فکر کنید، به انبوه چیزهایی که همین یک مساله بین ما و نسل قبل و بعدمان فاصله درست می‌کند. به تمایزها فکر کنید و به این‌که زندگی، منظورم جزئیات زندگی است، چقدر با همین یک مساله برای پدران ما و ما و فرزندان ما متفاوت شده است. من منظورم زبان، لباس، غذا، تفریح، علاقه‌مندی‌ها، مساله‌ها، آرزوها، آداب اجتماعی، نظام ارزش‌ها، صبر و تحمل، اولویت‌بندی‌ها، منطق تفکر و هزار چیز دیگر است که زندگی ما را پر کرده است. من خودم را در قامت یک مهاجر می‌بینم و با خودم فکر می‌کنم بومیان این سرزمین چقدر من را به رسمیت خواهند شناخت؟ من چقدر خوب و درست و عمیق می‌توانم بشناسم‌شان؟ چقدر تاب رشد هم‌پای آن‌ها را دارم و تا چقدر تغییرات را می‌توانم مثل آن‌ها تحمل کنم؟ وسط همه این تشویش‌ها و فکر‌ها، یک جمله از امیرالمومنین یادم می‌آید و پیچیدگی همه چیز را بیشتر می‌کند. حضرت گفته بودند بچه‌هایمان را برای زمانه خودشان تربیت کنیم نه برای زمانه خودمان. ما این دیجی‌نیتیوهایی که به دنیا آورده‌ایم را چقدر می‌شناسیم؟ ما آن جهان دیجیتال آینده را چقدر می‌توانیم‌بشناسیم؟ ما این بچه‌ها را چطور باید برای آن زمانه تربیت کنیم؟ راستش را بخواهید با استانداردهای مرسوم معلمی من معلم‌خوبی نیستم. معمولا توی گفتگوها بیشتر از این‌که پاسخ‌ ارائه بدهم، سوال درست می‌کنم. طبیعی است ما به دست کسانی که کم می‌شناسیم‌شان و به اشتباه برای زمانه خودمان داریم تربیت‌شان می‌کنیم، غافلگیر بشویم. غافلگیری تازه اول ماجراست…