[هرکشور جنگ‌افروزی در جهان امروز مشخص می‌کند که فاقد فرهنگ انسانی است، لذا این تصمیمی است که اهالی فرهنگ و هنر در زمان خود می‌بایست درباره هر کشوری که آغازگر جنگ و ویرانی است، اتخاذ کنند.] اگر واقعا روسیه را متجاوز و جنگ‌افروز می‌داند، پس چرا آمریکا را از این قاعده مستثنی کرده و چشم خود را روی همه جنایت‌های آن بسته و با تمایل و پذیرفتن ویزا و اقامت آمریکایی، به‌راحتی و با وجدان و خیالی آسوده در خاک یک جنگ‌افروز و متخاصم مؤسسه فیلم‌سازی مشارکتی تأسیس و به فعالیت هنری می‌پردازد؟ چرا او در تمام این سال‌ها، جنایت آمریکا در حق ملت ایران که با اعمال شدیدترین تحریم‌های ظالمانه و ضدانسانی در حوزه دارو بوده و موجب مشکلات متعدد برای بیماران خاص و نادر شده را نادیده گرفته و زبان به اعتراض علیه دولتمردان و سیاست‌های آمریکایی نگشوده، آیا او زجر کودکان پروانه‌ای به‌خاطر عدم دسترسی به دارو را ندیده و نفهمیده است؟ سید شهاب‌الدین حسینی در تمام سال‌های فعالیت هنری‌اش سعی کرده کار هنری خود را بدون حاشیه پیش ببرد و هر جا خارج از متن حرفه‌ای هم حاضر شده و حرفی زده، قصدش حق‌طلبی بوده، اما در موضع اخیرش باید به آشکار، شفاف و روشن بگوید که چرا نگاه و دیدگاهش به دو کشور روسیه و آمریکا از منظر جنگ‌افروزی و تخاصم متفاوت بوده و آیا این نشأت گرفته از احتمال خدشه‌دار شدن اعتبار و جایگاهش در میان همکاران بوده یا بازنمایی نگاه غضب‌آلود آن‌ها بر سر مواضع اعتقادی قبلی‌اش، شاید هم ترس ازدست‌دادن ویزای آمریکایی باشد، یا هر علت دیگری، هر چه که هست، این نکته را باید مجددا تکرار نمود و اذعان کرد که چهره‌های مطرح هنری، فرهنگی و ورزشی و در کل سلبریتی‌ها در همه جای جهان اگر وارد حوزه‌های غیرتخصصی شوند و برای هر رخدادی نظر دهند، جامعه به سبب همان «اثر هاله‌ای» که پیش‌تر اشاره شد به اشتباه محاسباتی، خطا در تصمیم و گمراهی در عقیده کشیده شده و در نتیجه اتفاق های ناگواری بروز و ظهور خواهد داشت که این خود خسارت آفرین است. اکنون زمان آن است که بگوییم: آقای شهاب حسینی! از این مسیر برگرد. پایان/ مسعود کارگر