جلوتر که رفتند، نظام سرمایهداری متولد شد و نیروی انسانی بهعنوان یک تیغ دولبه پولساز و پولسوز خود را نشان داد. ولع کارتلهای اقتصادی برای صرفهجویی در هزینهها و افزایش سود بنگاهها نگاهها را به سمت نیروی کار ارزان برد. خیلی زود توجه سرمایهداران به سمت نیمی از جمعیت جامعه که تا آن روزها غیرمولد فرض میشد، معطوف شد. ایده این بود که زنان پای کار اقتصاد بیایند و چرخدندهها را ارزانتر از مردها بچرخانند و در کنار آنها ماشین سرمایهداری را بکسل کنند. بنابراین فرهنگسازی شروع شد و جامعهشناسان غربی نظریهپردازی را آغاز کردند تا بستر حضور زنها در فرآیند تولید ثروت فراهم شود. آنها یک ظلم تاریخی را در برخورد با جنس زن شناسایی کرده و شروع به تحریک زنان کردند تا جنبشهایی را سامان دهند. خانهنشینی را بزرگترین ظلم بشر به زن معرفی کردند و راهحل مبارزه با این ظلم را میدان دادن به زنان برای اشتغال خارج از خانه در کنار مردان دانستند. زنانی که تا دیروز خفته بودند و هویت خود را تنها در چهارچوب بیت میشناختند، میدان را برای بازتعریف جایگاه اجتماعی خود فراخ دیدند و از خواب گران بیدار شدند. اما نمیدانستند که دنیای سرمایهداری چه خوابی برای آنها دیده است. وقتی یونیفرمهای متحدالشکل بر قامت زنان کارگر نشست، محیط کار مردان طراوت جدیدی به خود گرفت و چشمها بر اندام زنان خیره ماند. با توسعه صنعت تبلیغات و کشف قدرت آن در تصاحب بازار و رقابت شدید بنگاههای اقتصادی برای حذف رقیبان، ناگهان نگاهها دوباره به زن دوخته شد. جاذبههای بصری و جنسی زن چه سوژه نابی میتوانست برای معرفی محصولات و افزایش فروش کارخانهها باشد. کمکم صنعت سینما و صنعت مد و پوشاک هم متولد شده و جاذبه جنسی زن خمیرمایه رونق این صنایع شد. زنی که تا دیروز آسیبپذیر و آسیبزا بود و در حبس خانگی به سر میبرد، حالا خانه را رها کرده و سوژه بیلبوردهای تبلیغاتی کارخانهها و قهرمان سردر سینماها و مدل فشنشوها شده بود. غرب تازه متوجه شده بود که زن نهتنها نیروی غیرمولد نیست بلکه طنازیها و تنآراییهای او آنچنان خریدار دارد که هر صنعتی را از خاکستر به سود خالص تبدیل میکند. پول، پول و باز هم پول برای زن هویتی تازه آفرید و او را از زندان خانه به منجلاب کارخانه کشاند. این وسط روانشناسانی چون فروید هم با نظریات بیچهارچوب خود، تمام مرزها را از جلوی پای زن برداشتند تا مطلقالعنان در سراشیبی زوال جنسی بتازد و دنیای مردها را بسازد.
مدتی که گذشت، برخی زنان غربی متوجه داستان شدند. آنها به این نتیجه رسیدند که افسار زن در غرب در مشت مردان قرار گرفته و زنان قربانی مطامع جنس مذکر و مورد بهرهکشی جنسی واقع شدهاند. آنها فهمیدند که در پسِ این میدان دادن به زن و سوپراستار ساختن از او، پولهای خوبی به جیب مردان میرود. کسی فکر کرامت و منزلت زن نیست و تا وقتی که طراوت و زیبایی و جوانی دارد، خریدار دارد و با زوال اینها در نگاه مردان تپالهای بیش نیست. رگ غیرت بخشی از زنان غربی جنبید و جنبشهایی با موضوع برابری زن و مرد و مبارزه با مردسالاری به راه انداختند. تساوی حقوق زن و مرد مانیفست این جریان شد و خیلی زود زنانی که از نگاههای متحجرانه، سلفی و غربی ناراضی بوده و احساس ظلم میکردند، به جریان فمنیستی تمایل پیدا کردند. این جریان که ابتدا برای زدن جریان غربی پایهریزی شده بود، بهتدریج به مبارزه با دو جریان دیگر نیز پرداخت. شاید فراگیرترین جریان فعلی دنیا در حوزه زنان را بتوان جریان فمنیستی دانست. جنبشی که طرفداران بیشماری در سرتاسر دنیا فارغ از مذهب و عقیده و نژاد و ملیت دارد. اگر رگههایی از تحجر، سلفیت و غربزدگی در عقاید ما نسبت به زن وجود دارد، طوفان تفکر فمنیستی بذر این جریان را در ذهن اغلب ما کاشته است، تا آنجا که ممکن است مراکز فرهنگی رسمی جمهوری اسلامی مثل صداوسیما نیز ناخودآگاه گرفتار این تفکرات باشند.
اما ماجرا همچنان ادامه دارد و هنوز از انقلاب امام روحالله چیزی نگفتهایم. در میان این نحلههای فکری متناقض، متنافر و بعضا پرطرفدار، ناگهان یک جریان فکری جدید سر بر میآورد. انقلاب که میشود، زنها در کنار مردها به خیابان میآیند و قیام میکنند. انگیزه آنها نه فرار از خانه، نه سرویس دادن به مردان و نه مبارزه با مردسالاری و برابریجویی است. زنها وارد اجتماع میشوند، اما از خانه غافل نمیشوند. یک روح تازه در کالبد هویت زن دمیده میشود. الگوی سوم زن به مدد انقلاب روحالله متولد میشود. «تکلیفگرایی الهی» شاید مهمترین وجه تمایز این الگو با سایر الگوهای زنانه است. زن انقلاب اسلامی نه خانهنشین است و نه خانهستیز. راه خود را از میان بیراههها تشخیص داده و به شخصیت رسیده است.
ادامه 👇👇