20 دلیل وجود شکاف میان سخن و عمل در نظام حکمرانی ما رضا غلامی، مدرس و پژوهشگر فلسفه سیاسی برای برخی همواره این پرسش مطرح است که چرا جمهوری اسلامی پس از ۴۴ سال از آغاز خود، همچنان نتوانسته در نظام حکمرانی، بسیاری از حرف‌ها و شعارهای جذاب خود را عملی ساخته یا به عمل نزدیک کند؟ صرف‌نظر از اینکه چه بخشی از این‌ پرسش واقعی و چه بخشی تحت‌تاثیر فضای رسانه‌ای زاییده شده، پاسخ به آن در گرو مشاهدات و تحلیل‌های چند‌جانبه است و لذا آن‌طور‌که تصور می‌شود، آسان نیست؛ از سوی دیگر جواب‌گویی به این پرسش با رودربایستی و پنهان‌کاری سازگار نیست. ممکن است بیان برخی واقعیت‌ها در این زمینه برای بعضی متعصبان، تلخکامی به‌وجود بیاورد اما مانند بیماری که برای درمان خود باید به خوردن داروی تلخ تن دهد، همه ما نیز برای عبور از این شرایط سخت، چاره‌ای جز تن دادن به این تلخکامی نداریم. به‌هر‌حال براساس اصول ثابت حکمرانی و در‌نظر گرفتن درس‌های رایج در علوم سیاسی، شاید بتوان گفت در کشور ما چند عامل در ایجاد شکاف میان حرف و عمل وجود دارد که احتمالا اشاره به آنها برای بررسی‌های تکمیلی و یافتن پاسخ مناسب‌تر، اثربخش است: یکم. کمبود محاسبات واقع‌گرایانه در سیاست‌های کلان و به تبع آن، شعارها هر‌چند دانش سیاسی نقش اصلی را در این محاسبات دارد اما پیش از دانش سیاسی، عقلانیت سیاسی، پیش‌فرض‌های اصلی دانش سیاسی را به‌وجود می‌آورد. برای دستیابی به عقلانیت سیاسی، گام اصلی و درعین‌حال مداوم، شکل‌گیری دیالوگ سران نظام حکمرانی با عناصر لایه‌های مختلف حکمرانی، دیالوگ سران نظام حکمرانی با کارشناسان عالی و زبده در امور مرتبط با حکمرانی و مهم‌تر از همه، دیالوگ سران نظام با نمایندگان احزاب، مجامع، انجمن‌ها و اتحادیه‌های مدنی است. نباید از نظر دور داشت که این دیالوگ‌ها نباید تشریفاتی و با رویکرد پوپولیستی انجام شود. شاید ذکر این نکته خالی از لطف نباشد که دیالوگ به این‌ معنا، در کشور ما به‌ندرت اتفاق می‌افتد. به‌همین‌دلیل ما از فهم دقیقی از موقعیت فکری خود در میان ایسم‌های گوناگون و رایج در دنیای مدرن بهره‌مند نبوده و میان آنها غوطه می‌خوریم. مثلا نمی‌دانیم لیبرال هستیم یا مارکسیست؟ نولیبرال هستیم یا نومارکسیست؟ فردگرا هستیم یا جامعه‌گرا؟ (البته بدیهی است که بودن در اتمسفر هر یک از ایسم‌ها، بایدها و نبایدهایی را به ما تحمیل خواهد کرد.) آیا اگر هیچ‌کدام آنها نیستیم، مکتب دیگری را ابداع کرده‌ایم؟ این مکتب دقیقا چیست و چه منطقی دارد؟ و... دوم. وجود تعارضات پنهان میان سیاست‌ها و شعارها اینکه میان سیاست‌های کلان، تعارضی وجود دارد یا ندارد، یک تشخیص فردی نمی‌تواند باشد و تنها از عهده یک دستگاه فکری برمی‌آید. اما قبل از شناسایی تعارضات باید دید چه میزان در فرآیند سیاستگذاری تفکر روشن و منسجمی وجود داشته است؟ در‌واقع، اگر تفکر یا عقلانیت حاکم بر تعیین سیاست‌ها، فارغ از کلی‌گویی‌ها یا آرمان‌سرایی‌ها، درباره مکاتب و نظریه‌های گوناگون فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و مرزهای ظریف میان آنها اشراف نداشته باشد، سیاست‌ها به معرکه تعارضات آشکار و پنهان تبدیل می‌‌شود. نمونه‌های زیادی قابل ذکر است که به‌دلیل ضیق فرصت به جزئیات آنها نمی‌پردازم، اما گاهی ما نمی‌دانیم‌ که برخی سیاست‌های ما لیبرال است، در‌حالی‌که بعضی دیگر از سیاست‌ها سوسیالیستی و دفع‌کننده سیاست‌های لیبرال است و در‌نتیجه آش شور و تند و ترشی طبخ شده که خوردن آن برای کسی ممکن نیست. سوم. نبود اتفاق‌نظر نخبگانی روی سیاست‌ها و شعارها بعد از تعیین سیاست‌ها مبتنی‌بر محاسبات دقیق و همچنین رفع تعارضات، شکل‌گیری اتفاق‌نظر نخبگانی و رفع تشتت در مواضع امری ضروری است. با این حال نباید از نظر دور داشت که اتفاق‌نظر نخبگانی با برگزاری جلسات سخنرانی و ارائه بحث یک‌طرفه حاصل نمی‌شود. در‌واقع اینجا نیز دیالوگ‌های دقیق و حساب‌شده با سطوح گوناگون نخبگان به‌معنای ایجاد مجال کافی برای مباحثه غیر‌تشریفاتی با آنان (به‌دور از هرگونه خودسانسوری)‌ است. اگر نخبه‌ای در دیالوگ‌های تخصصی و آزاد، نظر واقعی خود را ابراز نکند و بعدا نظر دیگری از او بروز پیدا کند، لااقل نفاق و دو‌رویی او بر همگان آشکار خواهد شد. ادامه ...👇👇