یازدهم. عدم تعهد کافی مدیران میانی و مدیران جزء به طرح های ابلاغی از بالا و وجود خودسری اینکه مدیران در لایه‌های گوناگون نظام‌ حکمرانی، یعنی از بعد از رهبری عالی نظام تا یک دهیار در روستایی دورافتاده از مرکز، همگی خود را قانونا و فراتر از آن، وجدانا ملزم به اجرای وظایف خویش در قبال تحقق حداکثری سیاست‌های کلان نظام‌ حکمرانی بدانند، موضوعی است که اهمیت آن به‌هیچ‌وجه بر کسی پوشیده نیست. تجربه کشورهای موفق در حکمرانی نشان می‌دهد، تعیین مشوق‌ها و تنبیهات قانونیِ موثر، برای التزام کامل مدیران به اجرای وظایف‌شان در این عرصه بسیار کارساز می‌باشد‌. دوازدهم. ناتوانی در بسترسازی‌های فرهنگی مورد نیاز و البته ترمیم سرمایه اجتماعی آسیب دیده هنر نظام حکمرانی در هر کشوری این است که بدون به‌کارگیری روش‌های تحمیلی، از اعجاز فرهنگ برای تهییج و بسیج عمومی در جهت کمک به تحقق سیاست‌هایی که خود مستقیم یا غیرمستقیم در یک فرآیند دموکراتیک متولد شده است، بهره ببرد. درواقع یکی از مهم‌ترین خاصیت‌های فرهنگ عمومی، زمینه‌سازی برای ایجاد گفتمان یا جریان فکری همسو در جهت تحقق سیاست‌های پیشرفت محسوب می‌شود. اهمیت بهره‌گیری از فرهنگ وقتی آشکارتر می‌شود که ساختمان سرمایه اجتماعی در کشور به دلیل شبهه در مشروعیت، ضعف در کارآمدی و نیز مساله تبعیض و فساد، ترک‌های درشتی برداشته باشد. سیزدهم. ضعف همراهی افکار عمومی با نظام‌ حکمرانی چنانچه به هر دلیل، ازجمله ترک خوردن بنای سرمایه اجتماعی، یا حملات رسانه‌ای بیگانه، و در نقطه مقابل، ضعف و نابسامانی رسانه‌های ملی، همراهی افکار عمومی با نظام حکمرانی به ضعف بگراید و مردم دائما تحت تاثیر شایعات یا اطلاعات غلط قرار داشته باشند، طبیعی است که نظام حکمرانی قادر به پیاده‌سازی قوی و به‌موقع سیاست‌های کلان نیست. در این‌صورت، یا افکار عمومی مشارکت کافی ندارد یا از اقدامات مثبت نظام حکمرانی حس رضایت پیدا نمی‌کند. چهاردهم. عدم ادراک کافی نسبت به معنا و مسیر مشارکت عمومی و تقلیل آن به مشارکت حلقه‌ای، تهی و تشریفاتی مشارکت عمومی در دانش سیاسی و در نظامات سیاسی مردم‌سالار تعریف روشنی دارد. نباید تصور کرد که تاسیس یا حمایت از چندصد موسسه مردمیِ دینی و انقلابی یا حاضر شدن مردم در راهپیمایی‌ها و مجالس مذهبی، دقیقا همان مشارکتی است که در علوم سیاسی به آن التفات می‌شود. در علوم سیاسی مشارکت از طریق اولا، حضور عناصر متنوع در انتخابات به نمایندگی از طیف‌ها و سلایق سیاسی مختلف و خارج کردن حتی فکر خالص‌سازی از مخیله حکمرانان؛ ثانیا، برپایی همه‌پرسی‌های قانونی کوچک و بزرگ در نقاط گلوگاهی تصمیم‌گیری‌های ملی و استانی؛ ثالثا، امکان فعالیت آزادانه احزاب سیاسی و توسعه آنها؛ رابعا، امکان شکل‌گیری موسسات غیردولتی و مردم‌نهاد با تفکرات و سلایق مختلف و خامسا، زمینه‌سازی برای فعالیت آزاد انجمن‌ها، مجامع و اتحادیه‌های صنفی و مدنی و سادسا، ایجاد فرصت برای فعالیت رسانه‌های آزاد است. البته مقدمه توسعه مشارکت سیاسی، کاستن از شکاف اجتماعی، کنار گذاشتن جبهه‌بندی سیاسی و ایدئولوژیک و سوق دادن هرچه بیشتر جامعه به وحدت و انسجام ملی است. پانزدهم. قطع رابطه با علم و حکمرانی علمی در عرصه‌ها و سطوح گوناگون تصمیم‌گیری و اجرا شاید بتوان کشوری را در نظر گرفت که دائما از علم و فناوری سخن می‌گوید و حتی روی توسعه آن سرمایه‌گذاری نیز می‌کند اما خود قادر نیست آنچنانکه توقع می‌رود از علم و فناوری برای پیشرفت کشور به‌ویژه رفاه و بهزیستی مردم استفاده کند. این موضوع به طریق اولی درباره حکمرانی نیز صادق است. یعنی ممکن است کشوری بالاترین تعداد دانشجو و استاد در علوم انسانی را داشته باشد اما در حکمرانی از دانش آنها بی‌بهره باشد. این مواقع، در کشور ما مقصر دانشگاه‌ها و اصحاب علوم انسانی معرفی می‌شوند که کمک علمی به حکمرانی نکرده‌اند اما واقعیت این است که در کشور ما نظام حکمرانی آن‌طور که وانمود می‌کند، نه محتاج علم و نسخه‌های علمی است و نه به طریق اولی در حکمرانی خود را مساله‌مند می‌داند. ادامه ...👇👇