نقدی بر وضعیت غیبت و تهمت در جامعه امروز ایران سید علی صالحی تهمت‌زنندگان، بردگان خدمت‌گذار «قدرت» و مترسکِ مزرعه سانسور به شمار می‌روند. این وجهِ وجدان‌شکن، دکه دو نبشِ دزدانِ آبروست. در مناقب‌العارفین مولانا آمده است: «اگر کسی را از روی دشمنی یاد کنی، دایم در غم باشی، و آن غم عین دوزخ است.» یادکردِ کسانِ خویش آن هم به خیریت، عین حلولِ شادمانی است. این پیام پاکیزه حضرتِ اوست، هم به همه دوران‌ها، خاصه در دیار ما و میانِ مردم ما. گویی این تکلمِ تهمت هم در سپیده دم تاریخ با انسانِ ایرانی به دنیا آمده است. غیبت کردن، فریبِ ذهن با استرِ زبان است. سلاحِ مردم زبون است. فاتحه بر جنازه شهامتِ اخلاقی است. تخریبِ حریفِ غایب است آن هم پشتِ نقابِ «شِبِه نقد»! در جامعه مدعی معنا و خودخواص‌خوانده، معتاد شدن به این شعبده کلامی یعنی غیبتِ بی‌مقدار کردنِ دیگران، تنها به توهم دانایی دامن می‌زند و نه زیستِ خرد و خیرِ پندار. تهمت‌زننده بی‌سند، ستمگر نومیدی است که از این بیماری بیدادگر لذت می‌برد. موجودات متوسطی که پیروزی خود را در شکست دیگران دنبال می‌کنند. شکستن دیگران، عیشِ انتقام است. تولدِ ترور است. او که بزدلی خویش را در لفافه وراجیِ ناحق نهان می‌کند، مرتب و به هر بهانه‌ای با ترفند نقاب شبه نقد، مشغولِ تمرینِ «گرفتن انتقام از انسانِ موفق و خلاق» است. وقتی قادر به دویدن در یک مسابقه شرافت‌مندانه نیست، پشت پا زدن را پیش می‌گیرد. این مفلوکِ قی‌خواره نه تنها خود را هلاکِ خباثتِ خود می‌کند، بلکه مخاطب و شنونده بی‌دفاع را نیز آلوده ویروسِ «مرگِ وجدان» می‌کند. داوریِ دَغَل همین است. بخش بی‌قراری از جامعه ما نه امروز، که بنا به قرائن، قرن‌هاست در اسارتِ این سَمِ سخن‌زاده به سرمی‌برد. سخن‌چینی… میراثِ ذلیل ماندگانِ مرعوب است که خود در شرایط نابسامانِ زیستِ تاریخی و سانسور فربه اجتماعی و تنبیهِ سیاسی و شرِ شِبهِ فرهنگی… رشد و عمق و گسترش یافته است. آنجا که آزادی بیان ناروشن است، آزادیِ تهمت آشکار می‌شود؛ هیولایی که لذت خود را در قتل و زنده‌خواریِ حقیقت بازمی‌جوید. چه آگاه و چه ناآگاه، هرکسی با هر نوع پشتوانه و تعریف و جایگاه، چون به غیبت کردن مشغول شود، به استخدام همان هیولای ستمگر درآمده است. «سانسور» در همه اشکال آن فقط «کم کردن» و «زدایش» نیست. مسموم‌تر از این، سانسور «بر افزودن» و «تحمیل» است که تهمت و اتهام و غیبت و سخن‌چینی از این دست است. بارافزایِ اهریمن است با حمالی آدمی، که هلاهلی را به حریف می‌خوراند تا حیثیتِ ایشان را متعفن کند. به اصطلاح: قلیلی همیشه با تحریفِ کاربُردِ «افشا» … فحشای کلامی را به موجه‌ترین نوعِ بسته‌بندی… بارِ مخاطبِ خاموش می‌کند. زیرا می‌داند تهمت مثل ذغال عمل می‌کند؛ اگر نسوزاند، می‌شود به «سیاه‌کردن» آن اعتماد کرد. فاعلان این فهم شیطانی، شکنجه‌گرانی‌اند که «کلمه» و «حرف مفت» آلتِ شکنجه و مورد استفاده آنان است. بیچاره مخاطبِ غیرفعالی که گوشْ‌سپار چنین ستمگری است. او نیز ناخواسته قربانی این قصه می‌شود. یک جامعه هرچه از حیثِ فرهنگی تسلیم‌تر باشد، درجه لذت از غیبت در آن بیشتر است. بیدادگران هم از چنین چکامه وحشت‌آوری تغذیه می‌کنند. تهمت‌زنندگان، بردگان خدمت‌گذار «قدرت» و مترسکِ مزرعه سانسور به شمار می‌روند. این وجهِ وجدان‌شکن، دکه دو نبشِ دزدانِ آبروست. ادامه ...👇👇