کدام روانشناسی؟
عالم زاده نوری
رؤسای چهار انجمن روانشناسی و روانپزشکی در نامهای به رئیس قوهی قضاییه به احکامی که بر علیه یکی دو هنرمند مشهور کشور به اتهام بیحجابی و بدپوششی صادر شده بود، اعتراض کردند و استفاده از عناوین تشخیصی روانشناسی برای برچسبزدن به رفتارهای این هنرمندان را سوء استفاده از روانشناسی و روانپزشکی دانستهاند که موجب تحقیر و نقض کرامت متهمان گشته و ارائه خدمات سلامت روان را به نیازمندان دشوار ساخته و وجههی روانپزشکی و روانشناسی کشور را در جهان مخدوش میسازد.
این اساتید، ارجاع افراد به مراکز روانشناسی و مشاوره جهت اعمال تغییر در سبک زندگی و انتخابهای فردی را متعارض با اصل اخلاقی «خودمختاری» به عنوان یکی از اصول اخلاقی حرفه روانشناسی دانستهاند.
پیش از این نیز یکی از اساتید روانشناس مدعی شده بود الزام به حجاب برای کسی که اعتقاد به آن ندارد مایه ازخودبیگانگی و بحران هویت است و چنین کسی اگر با چادر به خیابان بیاید خودیت و سلامت روانش به خطر میافتد.
این اظهار نظرها از پایگاه دانشگاهی و به استناد گزارههای علم روانشناسی جدید بیان میشود. از آنجا که نویسندگان نامه رؤسای مهمترین انجمنهای علمی روانپزشکی و روانشناسی هستند، نمایندگان تفکر علمی همهی روانشناسان و روانپزشکان دانشگاهی به شمار میروند. همان گونه که در متن نامه و در امضای خود، این نمایندگی را تصریح کردهاند. بنابراین این نظرات، مربوط به چند شخص حقیقی نیست و نگاه جریانی حاکم بر دانش مدرن به شمار میرود.
خودیت و فردیت
سرچشمهی تاکید بر «خودیت و فردیت» (پیش از نظریه تفرّد کارل یونگ و بیانات شبه عالمانهی نیچه که توسط این نویسندگان تکرار و بلکه به شکل ناقصی بیان شده است)، فروید پدر علم روانشناسی جدید است. فروید دست کم در مقطعی از عمر خود بر این باور بود که احساسات سرکوبشده باعث ایجاد تعارضات و در نتیجه اضطراب میشوند. او میگفت وقتی ما در جامعه رشد میکنیم مجبور هستیم برای تطابق با محیط پیرامون خود، روی بخشهایی از وجودمان پا بگذاریم. ممکن است این جامعهپذیری به حدی در ما درونی شود که نتوانیم غرایز طبیعیمان را بپذیریم و برای فرار از اضطراب ناشی از آن، آنها را از حیطهی آگاهی خود خارج کنیم. این سرکوبگری خواستهها به ایجاد تعارض میانجامد. زیرا احساسات ابراز نشده هرگز نمیمیرند. آنها زنده دفن میشوند! و بعدها به شکل صورتهای زشتتری بیرون میزنند.
کامهای مطرود و ممنوع با آنکه از ذهن خودآگاه انسان رانده میشوند اما باز از میان نمیروند؛ بلکه در ناخودآگاه او باقی میمانند و متدرجاً انباشته و فشرده میگردند. وازدن، طرد و حبس کامها چنانچه بهتکرار واقع شود، انرژی هنگفتی را در ناخودآگاه ما متراکم و محبوس میسازد و نظم و آرامش روانی را برهم میزند. کامهایی که به شدت وازده و پس رانده شوند، در ناخودآگاه گرد میآیند دسته دسته فشرده و فروبسته میگردند و روان را جریحهدار میکنند. این جریحههای روانی را کمپلکس یا عقده میخوانند؛ ترجمه مختصر و ساده این جملات این است: «اگر انسان به خواستههای خود نرسد دچار عقده روانی خواهد شد». بنابراین «اگر میخواهید دچار آسیب و عقدهی روانی نشوید خواستههای خود را سرکوب نکنید و به همه خواستههای پاسخ مثبت دهید» خلاصه اینکه همة خواستههای شما مشروع و تأمینکردنی است مگر آنکه با خواستههای دیگران ناسازگار باشد!
ادامه ...👇👇