انسانم آرزوست
این دیدگاه فروید که به سرعت شیوع پیدا کرد ریشه اخلاق و ارزشهای انسانی را برکند و هیچ کار بدی باقی نگذاشت. با این تقریر همة کارها و خواستههای انسان خوب و ضروری تلقی شدند زیرا اگر انجام نشوند انسان را روانی و عقدهای میکنند، مگر آنکه به خواستههای دیگران آسیب رسانند و دیگران را عقدهای و روانی کنند. نتیجه روشن چنین تفکری، تولد لیبرالیسم و فردگرایی شد؛ یعنی تنها ارزش دنبالکردنی «آزادی» است و هرچه مخالف آزادی باشد بلکه «فقط» هر آنچه مخالف آزادی باشد زشت و بد است.
این نویسندگان در همین نامه آوردهاند: «اعمال تغییر در سبک زندگی افراد و انتخابهای فردی آنها متعارض با اصل «خودمختاری» به عنوان یکی از اصول اخلاقی حرفه روانشناسی است».
به این نویسندگان گوشزد میکنیم: اخلاقی که شما از آن یاد میکنید جز همین یک اصل (خودمختاری و آزادی) اصل دیگری ندارد و همه کارهای شنیع، خوب و خواستنی و مجاز هستند زیرا ترک آنها خودمختاری را به خطر میاندازد.
بزرگترین بدعت روزگار
بیشک این نظریه بزرگترین بدعت عصر جدید است که تمام اخلاق و هویت انسانی را درو کرده و از انسان تنها یک جانور دوپای مستقیمالقامه باقی گذارده که در اسارت غرایز حیوانی به سر میبرد و جز در شکل و شمایل ظاهری تفاوتی با اجداد و اسلاف میمونی خود ندارد.
این نظریه به وضوح با محکمترین آموزهی اخلاقی یعنی «مبارزه با هوا و هوس» و «جهاد با نفس حیوانی» مخالف است و زیربنای نیک و بد و حسن و قبح و ارزش و اخلاق را ویران میکند و از دین و ادب و تربیت و شریعت و حکمت عملی اثری باقی نمیگذارد.
این نظریه انواع لذتجوییها و هوسرانیها و تمتعات مادی را مشروعیت بخشیده و تئوریزه کرده و به انسان نیرویی برای مقابله با خواستهها نمیدهد و او را در برابر ناکامیها مقاوم نمیسازد. انسان در این نگاه بهدنبال بهشت دنیوی (بهشت شداد) یعنی فراهمآوردن تمام مشتهیات نفسانی و برداشتن تمام امور دغدغهآفرین در این جهان میافتد و تمام همّ و غمّ خود را برای رفاه و عافیت و لذت بیشتر به کار میگیرد و البته در دنیای جدید با گسترش تکنولوژی و فراگیرسازی امکانات رفاهی، به این آرزو نزدیک شده که بدون هیچ زحمتی به خواستههای خود دست یابد و در این دنیای مادی، بهشت موعود را فراهم سازد.
ادامه ...👇👇