از اوایل دهه 80، کم‌کم نویسندگان ایرانی به نوشتن ناداستان و به‌خصوص جستار روی‌ آوردند. استقبال خواننده‌ها و خود نویسنده‌ها به سمتی پیش رفت که می‌توان گفت امروز و در آستانه دهه اول سال 1400، این زیرشاخه از ناداستان طرفداران زیادی پیدا کرده و در اصطلاح می‌توان گفت روی بورس است. مؤسسات فعال در حوزه ادبیات، جشنواره‌های مختلف با محور جستارنویسی برگزار می‌کنند و حتی یک نشر به‌طور تخصصی به انتشار کتاب‌های این حوزه می‌پردازد... رونقی از این جنس آیا راه رفتن بر لبه تیغ نیست؟ آیا ما را از فهم «جستار» واقعی دور نمی‌کند؟ من هم مثل شما فکر می‌کنم این تغییر روند و افزایش استقبال دو سوی متضاد دارد؛ از یک سو، اتفاق بسیار فرخنده‌ای است و از سوی دیگر مشکلات خودش را دارد. از این نظر این اتفاق خوب است که انحصار نوشتن مقاله‌نویسی به شکل رایج شکسته می‌شود. به‌خصوص جستارنویسی با زندگی روزمره وابستگی غیرقابل انکاری دارد و به تعمیق پدیده‌ای مثل «روزمره‌نویسی» کمک می‌کند که این اتفاق خوبی است. همه‌گیر شدن جستار یک‌جور بدفهمی ایجاد کرده است. شخصا فکر می‌کنم در فضای کنونی مرز بین روایت و جستار مخدوش شده است. در این فضا هر نوع روایتی که من نویسنده در آن حضور داشته باشد را جستار نامیده‌اند که من بر این باورم این باور، باور درستی نیست. هر متن روایی مستندی که من نویسنده در آن حضور داشته باشد قرار نیست جستار باشد، جستار وجه جست‌وجو‌گری، ‌واکاوی و پژوهشی دارد. من جستار را بخشی از ادبیات لزوما نمی‌بینم و فکر می‌کنم جایگاه و نقش آن در حوزه‌های اجتماعی و علوم انسانی پررنگ‌تر است و صرفا قرار نیست یک متن ادبی باشد. اینها را شاید بتوان تبعات همه‌گیر شدن این سبک از نوشتن دانست. سناریوی همه‌گیر شدن یک مدیوم همواره چنین فراز و فرودهایی داشته است... . دقیقا همین است. هر بار که یک مدیوم در اقشار مختلف شیوع پیدا می‌کند، مرزها مخدوش می‌شوند و کج‌فهمی‌ها بیشتر می‌شود. البته درنظر بگیرید که این اتفاق خیلی اتفاق مهیبی نیست. به این دوره، دوره‌گذار می‌گویند. همه ما در حال یادگیری و تمرین هستیم و بعد از این دوره، محصولات در این حوزه احتمالا به استانداردهای مدنظر، ‌نزدیک‌تر می‌شوند. من به این روند خوش‌بینم. و فکر می‌کنید مهم‌ترین کج‌فهمی رخ داده در این ایام، از چه جنسی است؟ مهم‌ترین وجه منفی ماجرا، نادیده گرفتن اساس شکل‌گیری جستار است. اساس جستار بر «تفکر» استوار است. می‌خواهم بگویم واکاوی در متن جستار شما را به تفکر می‌رساند. باید برساند تا وارد عرصه «تبیین» شوید. متأسفانه امروز در اکثر متن‌هایی که صفت جستار را یدک می‌کشند، کمتر این وجه قابل ردیابی است. اینکه با یک قلم قشنگ، یک خاطره قشنگ برای مخاطب خود بدون برانگیختن پرسشگری، تعریف کنید شاید مخاطب را جذب کند و شاید روایت قشنگی باشد، اما جستار نیست. یکی از مسائلی که در این میان وجود دارد دقیقا همین وجه تمایزهاست که به قول شما به واسطه مخدوش شدن مرزها، تبیین آنها سخت‌تر شده است. برای مثال، هم جستار و هم خاطره‌نویسی روزانه؛ هر دو گونه‌ای از ناداستان‌اند هم براساس تجربه شخصی و فردیت نویسنده پیش می‌روند. هر دو انگار می‌خواهند اتفاقاتی که در ذهن نویسنده می‌گذرد را به ظهور و بروز برسانند. شاید با تفکیک یک مرز، الگوریتم تفکیک سایر مرزها هم آسوده‌تر شود... شما بگویید وجه تمایز خاطره‌نویسی و جستار چیست؟ یکی از اساسی‌ترین فرق‌ها همان تفکری است که در پاسخ به سؤال بالا گفتم. یعنی شما نمی‌توانید ادعا کنید یک جستار نوشته‌اید وقتی محصول نهایی شما خالی از عنصر تفکر است. همچنین در کنار تفکر، کلمه پژوهش را هم اضافه می‌کنم. شخصا فکر می‌کنم مبنای هر جستاری در هر زمینه‌ای «پژوهش» عمیق است. نباید فکر کنیم این نوع از ناداستان یک دست‌نوشته شخصی است. این دو عنصر اگر در دل متنی با مشخصات روشن ابتدایی جستار وجود داشته باشند، می‌توان پذیرفت که نویسنده راهش را درست رفته‌ است. ادامه👇👇