بیاد سرمای این روزهای ایران شب بود رسیدم محل اقامت. هوا واقعا بود. دست به شوفاژ زدم دیدم آخر درجه است. ولی اتاق سرد بود هنوز. با خود کردم شاید تازه روشنش کردند ان شاء الله فردا اینجا از گرما میشه ومن هم با لباس های راحتی می تونم در اتاق باشم. حالا بزار امشبو با و زیر پتو بخوابم. 😬😬😬😬 خوب می دونید که برای ما این جور خوابیدن یعنی . اونم از نوع شب اول😬😬 عاخه ما دوس داریم حتی در سرما با پیژامه بخوابیم 😔 ...عاقا چند روز گشت. دیدم خبری نشد. باور کنید من جرات نداشتم از سرما کاپشن و کلاه را از خودم جدا کنم. بالاخره یک روز به مسولش گفتم. گفتم که بابا من روز و شب خوش ندیدم اینجا. یک وسیله گرمایش دیگه بیارین. اومد دید اتاق رو.. گفت: همه چیز که عااالیه... گفتم عاخه هنوز گرم نشده... گفت: حاج آقا اینجا ایران نیست...ها ..بخاری را تا هر چه دلت بخاد روشن کنی آخرش هم خیلی گرم شد، بجای پایین آوردن بخاری، پنجره را باز کنی تا هوای سرد بیاد تو.😂😬 اینجا ما باید انرژی را حفظ کنیم. یک پتوی ضخیم به من داد. حالا از این به بعد شب ها مثل به خودم میپیچیدم 😫😱 ولی شب همش به یاد ایران بودم. رویای بخاری بالا... پنجره باز... و گور پدر انرژی چقد ایراااااان😘 باحاله.... نع؟؟؟ بازنشر، کمک به نشر و است @YAHYAjahangiri