🔰 اگر انقلاب نمی‌شد ۶) تضاد آشتی‌ناپذیر شاه و مردم ″رستاخیز ملی″ از شگفتی‌های روزگار پهلوی این بود که محمدرضا شاه روز کودتای ۲۸ مرداد را «قیام ملی» یا «رستاخیر ملی» نامید و بازگشت خویش به سلطنت را خواست مردم معرفی می‌کرد. این تفکـر همـان گوسفند پنداشتن مردم بود که هیچگاه برای مردم در حکومت نقشی قائل نشد و می‌گفت این مردم قادر به انجام هیچ چیز نیستند. مثل گوسفند می‌مانند. او با این عقیده و با پشتیبانی آمریکا با اعتماد به نفس معتقد بود حکومت دموکراتیک در ایران سرابی بیش نبود. ما ناگزیر بودیم که راه خود را انتخاب کنیم. انتخاب ما میان استبداد و حکومت مطلقه بود براساس این اعتقاد شاه در عمل، نه تنها برای مردم هیچ ارزشی قائل نبود، حتى اعتنـایـی بـه نظرات درباریان و وزرای خود هم نداشت ارتشبد حسن طوفانیان وزیر جنگ محمدرضا می‌گوید که شاه ما را داخل آدم نمی‌دانست، ولی هر خارجی هر حرفی می‌زد او قبول می‌کرد. همین واقعیت را علی امینی نخست وزیر محمدرضا شاه هم باور داشت که «شاه دلِ خوشی از هیچ کس نداشت! خارجی‌ها همیشه افرادی را به او تحمیل می‌کردند.» در واقع قدرت خارجی و درآمدهای هنگفت نفتی شرایط روانی و شخصیتی را برای او فراهم کرده بود کـه بـه حرف هیچ خیر خواه و مصلحی گوش نمی‌کرد و همه را احمق و کودن و ابله و نادان و عقب افتاده می‌دید. شاه با همین توهم در خصوص قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ می‌گفت که معترضان در ازای دریافت ۲۵ ریال پول به خیابانها آمدند و زنده باد فلانی سر دادند. چنین وارونه گویی از خیزش مردمی دقیقاً شبیه همان تحلیلی است که یک دهه پیش درباره روز کودتای ۲۸ مرداد گفته بود. همین توهم در جریان تظاهرات چند هزار نفری در خیابانهای نزدیک خیابان ویلیامز بورگ آمریکا محل اقامت شاه در سال ۱۳۵۶ مطرح شد. او در کتاب پاسخ به تاریخ، تعداد موافقانش را در این تظاهرات بیش از مخالفان قلمداد کرده و مخالفان را غیر ایرانی خواند. این تجاهل در آستانه انقلاب نیز پیش از فرار از ایران وجود داشت. ادامه دارد... http://eitaa.com/yaranhamdel