🔰علل تزلزل تمدن غرب
✅ تضاد تمدن غربی با حقایق قدسی
"تفاوت منظر تمدن مادی و تمدن معنوی"
وقتی بر اساس استدلالهای محکم اثبات شده که ذات و جوهر عالم ماده عین کثرت و حرکت است، مسلم خواهد بود مردمی که به این عالم نزدیک شوند و مقصد و مطلوب خود را عالم ماده قرار دهند از عالم ثبات و بقاء که مربوط به عالم غیب است چیزی نمی شناسند و عملاً خود
را با عالم تغییر و حرکت مشغول میکنند و از آن لذت میبرند و از حکمت و تعمق دور میافتند، در نتیجه مظهر روحیات خاصی میشوند که امروزه آثار آن را در غرب و کشورهای غرب زده میپایید که عبارت باشند از انسانهای آلوده به خیال با حرکتهای پرشتاب و افراطی انسانهایی که ادامه زندگی را در شتاب هر چه بیشتر جستجو می کنند. این در حالی است که انسانهای آرام که به حقایق ثابت عالم مرتبط هستند از این تمدن گریزانند. بر همین مبنا عرض شد این تمدن پژوهش هایی را دنبال می کند که هوا است که صرفاً پژوهشهای عملی دارد، راه ها محل نمی شود مگر با فاصله گرفتن آن
معنویات و به دست انسانهایی که چیزی ماورای ماده و حرکت به ادراک و فهم آن ها نیاید.
با نگاه به وضع موجود آیا انسانهای حکیم میتوانند از ارزشهای فرهنگ غربی پیروی کنند؟ یا برخلاف نگاهی که تمدن غربی نسبت به عالم دارد انسانها و جوامعی هستند که بر پایه سنن معنوی تحرک دارند و اشراق و شهود عقلانی را اساس زندگی قرار میدهند و بنیاد هر چیز را معنویت میشناسند؟ با کمی تأمل میتوان متوجه بود که نقطه نظر و دریچه نگاه تمدن معنوی با تمدن مادی از اساس متفاوت است. یکی همه چیز را مبتنی بر اصول معنوی می یابد و دیگری هر چیز را به صورت جدا و پراکنده و بدون هر گونه هدایت معنوی می شناسد. به عنوان مثال وقتی انسان چیزی را می بیند، و عمل رؤیت انجام می شود این چشم نیست که میبیند بلکه نفس انسان به عنوان یک حقیقت مجرد از طریق چشم میبیند، چشم در عمل رؤیت به عنوان یک ابزار است که به کمک رشتههای عصبی عمل دیدن پدیدههای مادی را انجام می دهد، ولی در
عالم خواب و رؤیای صادقه نیازی به چشم نیست انسان در رؤیای صادقه در عینی که عمل دیدن را انجام می دهد و چیزهایی را میبیند که بعداً با چشم سر با آنها روبه رو میشود نیازی به ابزاری به نام چشم ندارد.
حال از مثال فوق میتوان متوجه شده همان طور که فعل و انفعال رویت، ریشه در باطنی دارد به نام نفس ناطقه که موجود مجردی است. فعل و انفعالات طبیعت نیز به همین صورت است و با مدیریت عالم باطنی به نام عالم ملکوت انجام می گیرد و همان طور که چشم مظهر رؤیتی است که مربوط به نفس مجرد انسان است طبیعت نیز مظهر قوای ملکوتی است. حتی در قرآن ریشه تغییر جهت طبیعت و ظهور خشکسالیها را در کفر انسان ها تبیین می کند.
بدین معنی که تمام عکس العمل طبیعت را در سنتی معنوی می یابد و ظاهر پدیدهها را به باطن آنها وصل می کند، چیزی که در تمدن غربی به کلی مورد غفلت قرار گرفته و موضوعی به نام باطن فعال عالم در منظر آن تمدن قرار ندارد و به همین جهت گفته می شود از نظر قرآن تمدن غربی گرفتار کورچشمی است و عوامل پایدار عالم را نمیشناسد تا با اتصال با آن عوامل از بحران و اضمحلال رهایی یابد.
تحليل تمدن غربی به این معنی نیست که جزء جزء آن تمدن را به طور جداگانه مورد بررسی قرار دهیم و بحث کنیم کدام قسمت آن خوب است و کدام قسمت آن بد، بلکه باید توجه کرد که نگاه این تمدن به طرف کدام جنبه هستی است، به طرف جنبه ثابت و ملکوتی عالم یا به طرف جنبه ناپایدار و مادی عالم، تمدن غربی در تهیه ابزارهای پدیده های مادی بسیار موفق بوده اما استعداد دیدن عالم معنا را به کلی از
دست داده است. از آن طرف خداوند علت نابودی تمدنها را در آیه مورد بحث کور بودن دل آنها معرفی می کند به همین دلیل میگوییم پیشرفتهای علمی تمدن غربی در نهایت برای آنها فایدهای به همراه ندارد، به تعبیر قرآن: «فما أغنى عنهم ما كَانُوا يَكْسِبُون»
آنچه را به دست آوردند آنها را بی نیاز نکرد
عرض بنده به این معنی نیست که علم تجربی و یا بهداشت بد است بلکه میخواهم بگویم تمدن غربی نمیتواند بهره لازم را از آنها ببرد چون کوردل است و زندگی انسانها را به اصلی پایدار متصل نمی کند.
#تزلزل_تمدن_غرب
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel