تا داشت باز میشد باب رفاقت ما
گفتند سفره جمع است کم بود فرصت ما
امشب شب وداع است گریه زیاد داریم
ساقی جوابمان کرد تا گشت نوبت ما
چشمی بهم زدیم و سی شب ز دستمان رفت
بدبخت کرد ما را کفران نعمت ما
دیگر کجا بیاییم و با تو سخن بگوییم
دیدی که شام غم شد شبهای رحمت ما
از این به بعد ما را در خانه ات نگهدار
ما با تو خوبِ خوبیم اینجاست جنت ما
هرشب حسین گفتیم هرشب علی کشیدیم
یادش بخیر باشد خوش بود دولت ما
ماه خدا ثوابش با گریه بر حسین است
در روضه گریه کردیم این شد عبادت ما
فعلا خدانگهدار دیدار ما محرم
شد هرشب محرم روز قیامت ما
وقت وداع زینب با دلبرش چنین گفت
دیدی رسید آخر وقت مصیبت ما
شمر آمد این حوالی ما را ببر مدینه
گودال رفتنِ تو شرح اسارت ما
عباس جان کجایی نامحرمان زیادند
راضی نشو بخندند وقت اسارت ما