eitaa logo
اشعار مناجات
579 دنبال‌کننده
5 عکس
0 ویدیو
0 فایل
از عناوین جهان مرثیه خوان ما را بس... کانال اشعار امام زمان ارواحنافداه: https://eitaa.com/yamahdi1001
مشاهده در ایتا
دانلود
رفت و آمد های سائل را کریمان می‌خرند دیر هم حتی بیاید زود و آسان می‌خرند التماس چشمهایت را بکن تا تر شوند بیشتر از هرچه اینجا چشم گریان می‌خرند دست هایی که به بالا رفته را پر میکنند دستگیرند و ز ما دست به دامان می‌خرند بُشر حافی را تمام عمر عابد میکنند.. گاه مور قصر را هم چون سلیمان می‌خرند ای فدای سفره داری که به ماهم راه داد میزبانها این حوالی ناز مهمان می‌خرند وقت خوبی آمدی امشب امان نامه بگیر آخرین شبها گدایان را فراوان می‌خرند.. اهل ایران به گدایان رضا شهره شدند اهل ایران را به آقای خراسان می‌خرند گر هوای کربلا داری بگو جانم حسین آرزومند زیارت را دو چندان می‌خرند شامیان رسم بدی دارند در پیش پدر ناز دختر را روی خار مغیلان می‌خرند
بگو ز بخششِ آلوده‌ها خبر بزنند دوباره نوبتِ بیچاره‌هاست در بزنند صدایِ وا شدنِ میکده می‌آید باز حواله شد مِیِ ما را به چشمِ تَر بزند دلِ شکسته برایِ فقیرها گنج است گذاشتیم که مردم به ما ضرر بزنند یکی صدایِ مرا تا کریم‌ها ببرد ثواب دارد اگر به مریض سر بزنند اگرچه یک شبه حاجاتِ ما روا شده است من آرزو به دلم مانده که تشر بزنند چه می‌شود که گداها همین شبِ اول دَمِ ضریحِ علی ناله‌یِ سحر بزنند همیشه آروزیِ بچه‌هایِ بد این است یکی دو بوسه رویِ صورتِ پدر بزنند فدایِ آن که فداییِ او سلیمانی‌ست کسی که با مددش بر دلِ خطر بزنند علاجِ دردِ مریضِ حسین، کرببلاست حسین گفته به جان‌هایِ ما شرر بزنند هزار و نهصد و پنجاه ضربه را میشد مگر به پیکرِ بی‌جانِ یک نفر بزنند به سنگ‌ها حَرَجی نیست، پیرِمردان هم خمیده‌اند عصاهایِ بیشتر بزنند قرار بود که دور از حرم شهید شود نه این که خواهرِ او را همانقدر بزنند
باز شد در با نسیمِ آبرومندانه‌ات نیمه‌شب دل‌خسته‌ای شد واردِ میخانه‌ات بنده‌یِ پیمان‌شکن پیمانه‌هایت را شکست سال‌ها شد خرج جهلش آن همه پیمانه‌ات آشنا و دوست که خیلی به دردِ من نخورد کاش میشد نامم عبدِ از همه بیگانه‌ات جایِ رد کردن، مرا در گوشه ای جایم بده سوختن در قُربِ تو شد حسرتِ پروانه‌ات من یکی که خیلی از مادر خجالت می‌کشم با گناهم آمدم تا خانه‌یِ ریحانه‌ات کاش میشد زیرِ ایوانِ نجف گریه کنم کاش میشد، میشدم من واقعاً دیوانه‌ات یا علی، بیخود نمی‌چسبد گدایت بر ضریح بس که می‌چسبد به جان انگورِ دانه‌دانه‌ات هرچه یادم رفته جز نامِ حسین ابن علی خانه‌آباد است با او سائلِ ویرانه‌ات آخه من فدایِ خواهرش، فرمود: در گودالِ خون سعی کردم که نبیند جنگ را دُردانه‌ات شمر خنجر را کنار انداخت، سر را ول نکرد خُرد شد با چکمه‌هایش، هم سرت هم شانه‌ات
سرگرم دنیا ماندم و از یاد تو غافل شدم کارم شده معصیت و در بندگی کاهل شدم در حق تو بد کرده‌ام، بدعهدیِ من را ببخش جای رفاقت با شما با هرکسی همدل شدم چشمان من خشکیده است، از بس به هرجا رفته است با بی‌حیایی باعث رنجیدنِ این دل شدم حال دلم طوفانی و تنهایِ تنها مانده‌ام بی تو شبیه ماهیِ افتاده در ساحل شدم پشتِ درم در می‌زنم، در خانه‌ات راهم بده با سر به زیری آمدم بار دگر سائل شدم وقتی که زیر پرچمت در بین خوبان جا شدم دیدم که با لطفت رها از هر غم و مشکل شدم در بین روضه هرکسی ذکری نشسته بر لبش من گوشه‌ای مشغول به ذکر ابوفاضل شدم روضه به روضه رفتم و با اذن ماه علقمه من هم برای رفتنِ تا کربلا قابل شدم یادش بخیر آن شب که با چشمانِ گریان آمدم اِذنِ دخولی خواندم از بابُ الرّجا داخل شدم
شعله را هُرم نسیم،آخر بلندش می کند داد ما را سوزِ نوحه گر بلندش می کند روی نَفسَت کار کن تا که نَفَس پیدا کنی بوی مِی را خُمِّ می پَروَر بلندش می کند "اشک"، مرغ بال و پر سوزاندهِ ی جان مرا مثل ققنوسی ز خاکستر بلندش می کند قطره ی اشک میان روضه ها..،آبِ شفاست فطرس این دُردانه را با پر بلندش می کند شرط فیض صبحگاهی، ناله‌ی نیمه‌شبی است روح را چشمی ز گریه تر بلندش می کند بانی گرمیِ بازار زلیخا..‌. یوسف است نام هر "دلداده" را "دلبر" بلندش می کند کار هر "افتاده از پایی" به دست مرتضی است ذکر "یا مولا علی حیدر" بلندش می کند طفلِ سهل انگار وقتی که زمینی می خورد زود تر از دیگران، مادر بلندش می کند هرکسی با سر به زیری رد شد از زیر عَلَم فاطمه صبح قیامت سربلندش می کند ما به جارو کردن فرش حسینیّه خوشیم... گرد بیتِ شاه را نوکر بلندش می کند جان من قربان ارباب کرامت‌پیشه که تا گدا ننشسته پُشت در..،بلندش می کند حیفِ این آقا نبوده که میان قتلگاه ناله اش را شمر با خنجر..،بلندش می کند پیکرِ رویِ زمین چسبیده ی ارباب را بوریای دِه چه زجر آور بلندش می کند
مناجات با امام حسین علیه السلام خراب آمده ام باز رو به راهم کن مسیح من بِدَم و عاری از گناهم کن نیامدم به تمنای آب و نان سویت کمی به حرمت ام البنین نگاهم کن فدای جُون شوم ، روسپید عالم شد نگاه لطف به ظرف دل سیاهم کن عطا به جای خودش ، جای این همه گریه برای سینه زنت ، ذوالکرم دعا هم کن به زیر بار گران علامتت گفتم : گذر ز توشه ی سنگین اشتباهم کن مقدّم است به کارم ، همیشه کار شما بیا و پیر همین راه و دستگاهم کن عجیب دلهره دارم به کربلا نرسم برات کرب و بلای مرا فراهم کن میان گودی قبرم ، زمان تلقینم اسیر روضه ی گودی قتلگاهم کن زمان تشنگی حشر ، یاد تشنگی ات جواز گریه بده ، غرق اشک و آهم کن
باز هم توبه کنان پشت درت آمده ام شب به امید عطای سحرت آمده ام نظری کن که پی یک نظرت امده ام نفس الوده به سوی گذرت امده ام یاد دادی که اگر عاصی و سرگردانم زشت این است رخ از روی تو برگردانم نعمتم دادی و با نعمت تو بد کردم مهلتم دادی و تقصیر مجدد کردم لطف کردی عوضش غفلت بی حد کردم بار ها انچه ز من بر نمی امد کردم چه کنم عذر مرا گر نپذیری امشب کاش از این بی سرو پا دست بگیری امشب چشم‌من خشک‌ شده حال‌ بکا نیست‌ که‌نیست جرات معصیتم هست حیا نیست که نیست دست بی خیر مرا اذن دعا نیست که نیست خبری در دلم از نور خدا نیست که نیست تا بخواهی تو در این قلب هوس هست که هست حس وابستگی ام بر همه کس هست که هست بار عام از تو رسیدست که دعوت شده ام یکی از سفره نشینان ضیافت شده ام خوب شرمنده این رسم رفاقت شده ام باز بد جور هوایی زیارت شده ام کربلا قبله دل هاست دلم تنگ شده شاهد حال من اقاست دلم تنگ شده
بالحجة الهی العفو رو به راهم کن که آقا باز غفلت کرده ام دل سیاه هست وبه دوری تو عادت کرده ام زود یادم میرود قول و قرارم با شما در مسیر بندگی خیلی خیانت کرده‌ام با دعا در حق من دلواپسم بودی ولی دل به نفسم دادم و با او رفاقت کرده ام نه مناجات سحر دارم نه حال گریه ای نیست یادم کی نشستم با تو خلوت کرده ام در خوشی هایم ز یادم می روی اما تا فقط تا گرفتاری نصیبم شد صدایت کرده‌ام چشم من هرجا بگویی رفت و اشکم کم شده بین این خوبان من احساس خجالت کرده ام من ندانم صبح فردا زنده هستم یا که نه دست من خالیست آقا کم عبادت کرده ام خسته و افسرده حالا در پی راه نجات آمدم آقا دوباره عرض حاجت کرده ام حاجتم تنها نگاه لطف اربابم حسین باز این شب‌ها هوای یک زیارت کرده‌ام پابرهنه می‌رسم پایین پا پاکم کنی هر کجا جز کربلا احساس غربت کرده‌ام
مناجات با امام زمان ارواحنافداه فکری برای وضع بد این گدا کنید باشد قبول من بدم اما دعا کنید هر کار می کنم دلم احیا نمی‌شود قرآن به نیت من بیچاره وا کنید بی دردی‌است دردِ من در به در شده بر درد عشق جان مرا مبتلا کنید برگشته‌ام به سوی شما ایها العزیز در خیمه‌گاه خویش مرا نیز جا کنید بی التفاتِ دوست تقلا چه فایده؟ قدری به دست و پا زدنم اعتنا کنید در پشت خانه‌ی تو نشستن مرا بس است اصلا که گفته حاجت من را روا کنید؟! یابن الحسن به حرمت شاه نجف مرا آماده‌ی ورود به ماه خدا کنید لطفی کنید، با همه‌ی رو سیاهی‌ام در راه زینبیه سرم را جدا کنید بابایم آمده ز سفر یاری‌ام کنید اهل خرابه نافله ها را رها کنید تا که نفهمد او سر گیسوی من چه شد یک مقنعه برای سرم دست و پا کنید این پهلوی شکسته مرا زجر می دهد قدری کمک کنید مرا جا به جا کنید
دل شکسته ی مرا صدا کنید، کافیَ است نظر بر این سرای بی بها کنید، کافیَ است قبول، لایقِ زیارت شما نبوده ام فقط کمی برای من دعا کنید کافی است کسی که تحبس الدعا شود، غریب می شود کمی به این غریبه اعتنا کنید کافی است بس است در به در شدن، بس است خون جگر شدن به روی من در انابه وا کنید، کافی است… دوا نخواستم، همین هم از سرم زیادی است مرا فقط همین که مبتلا کنید، کافی است به دستْ پخت نان فاطمه عزیز می شود حقیر را دخیل این سرا کنید، کافی است قسم به ربنای فاطمه به این شکسته دل کمی حلاوت دعا عطا کنید، کافی است فدای مادری که با دل شکسته ناله زد بس است حیدر مرا رها کنید‌، کافی است صبور شهر را چرا به دست بسته می برید ز روی دختر نبی حیا کنید، کافی است…
رودهای جاری پلک ترم ، دریا نشد مثل چشمم هیچ چشمی پیش تو رسوا نشد گریه ام وقتی نمی گیرد ، بمیرم ، بهتر است مرگ بر آن عاشقی که با غمت احیا نشد ناتوانیِ مرا در داغ هجرانت ببین! از تنور سینه‌ی تنگم ، بُخاری پا نشد در پِی عطر تو بین بادها سردرگُمم هرچه گشتم رَدّی از پیراهنت پیدا نشد جای سنگ طعنه ی شهر است بر پیشانی ام بین مَردُم هیچکس مانند من تنها نشد جَمع اعمال من و احسان تو ، ناممکن است یک رقم از حاصلِ عُصیان من ، منها نشد سطر‌های دفترِ مشقِ ثوابم ، خالی اند قِصّه‌ی عُمر تباهم لایق اِنشا نشد با گناهانم دلت را بد به درد آورده ام بنده‌ای در حَدِّ من اینگونه ، بی پروا نشد طفل بازیگوش را تنبیه کن ، از خود مَران غیر آغوشت برایم هیچ جا مأوا نشد أَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَجُودَ *..، این گدا را رد مکن سائلَت کوشید بنشیند دمِ در ، جا نشد! در گرفتاری به فریادم رسیده فاطمه در جهان ، حَبل‌ُالمَتینی ، چادر زهرا نشد مرغ دلتنگیِ من پر می کِشَد سوی نجف هر کجا ، جز بام حیدر ، بال‌هایم وا نشد هر که در دنیا پدرجانش علی شد ، بُرد کرد باخت داده هرکسی فرزند این بابا نشد درد یعنی حسرت شش‌گوشه‌ی صحن حسین جز فراق کربلا این ابتلا معنا نشد شیشه ی عطر خدا را سُمِّ مرکب خُرد کرد... هر دری زد بوریا ، جمعش کند امّا..، نشد *فَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَجُودَ عَلَيَّ بِفَضْلِ سَعَتِكَ تو سزاواری كه رحمت گسترده‏ات را بر من عطا كنی.
گدای سفره ی مردم‌ شدم غلط کردم جدا شدم زدرت! گم شدم غلط گردم مرا صدا زدی و رد شدم نفهمیدم تو خوب بودی و من بد شدم نفهمیدم به آن زبان که تو دادی چه ها نکردم‌ من مرا ببخش شما را صدا نکردم من رفیق بودی و من نارفیق! شرمنده شکسته ام دلتان را! رفیق! شرمنده بیا و دیده خود را ز من ندید بگیر مرا گناه زده! تو نزن ندید بگیر مرا ببخش تو حالا بخاطر زینب بغل بگیر گدا را بخاطر زینب دوباره یک شب جمعه! دوباره آه حسین! رسیده ست به ما بوی قتلگاه حسین! دوباره فاطمه دارد بنی میخواند گرفته زمزمه دارد بنی میخواند بنی!موی سرت را که چنگ زد مادر؟ به صورت تو عزیزم که سنگ زد مادر؟ لباس دوخته بودم کجاست پیرهنت؟! گرفت‌پهلوی من وقت دست و پا زدنت!