وای بر حالم اگر از تو جدا باشم من
همۀ عمر گرفتار بلا باشم من
شک ندارم همۀ خواستۀ تو این است
لحظه ای هم که شده عبد خدا باشم من
تا زمانیکه دلم خانۀ این و آن است
جا ندارد که پذیرای شما باشم من
چقدر غرق گنه بودم و تو می دیدی
همه عمرم خجل از روی شما باشم من
تا به کی در پی گیسوی تو آواره شوم
دردمندانه به دنبال دوا باشم من
ای عزیز دل زهرا به کجا خیمه زدی
زائر خیمۀ سبزت به کجا باشم من
گذری نیست در این باغ که دیوار نشد
کلبه ای نیست در این دشت که آوار نشد
سینه ی تنگ من از دوده ی اندوه پر است
غصه ای در دلم اینگونه تلنبار نشد
آخر عاقبت دوری یوسف کوری است
بی جهت دیده ی یعقوب نبی تار نشد
سعی کردم که دلم را بخری سود نداشت
بخت با ظرف ترک خورده ی من بار نداشت
گیر افتادم از دست گناهان خودم
هیچکس مثل من اینقدر گرفتار نشد
آبرو ریزی من قلب تو را درد آورد
آه! این پست کجا مایه ی آزار نشد؟
نَقل بی عاری من نُقل محافل شده است
چه خبر ها که سر کوچه و بازار نشد
با همین بی خردی سخت هواخواه تو ام
عاشقت جذب زبان بازی اغیار نشد
خواب دیدم که کف پای تو را می بوسم
حیف شد دیدن رویای تو تکرار نشد
شغل اجدادی من گریه بر اجداد شماست
چشمم از داغ تو یک ثانیه بیکار نشد
در سرم عطر شبستان نجف پیچیده
هیچ صحنی حرم حیدر کرار نشد
لب به انگور ضریحش نزنم می میرم
خواستم ترک شود عادتم انگار نشد
قبل مردن برسانید مرا پیش حسین
تا نگویند که او لایق دیدار نبود
جانِ آن ساقی لب تشنه ی بی دست بیا
کسی اندازه ی او اسوه ی ایثار نشد
پسر ام البنین آب شد از داغ فرات
عرق شرم به پیشانی اش انکار نشد
قد عباس در آخر قد اصغر شده بود
هرچه کردند بدن شکل علمدار نشد
آقا ، بهار من زمستان است بي تو
صحرا و كوه و دشت بي جان است بي تو
عيد بدون تو صفا دارد ؟ ندارد
اصلا چرا اين چهره خندان است بي تو
اي يوسف گم گشته ي دل در كجايي ؟
چشمان بر در مانده گريان است بي تو
از خاك بازي خسته ام باور كن آقا
دنيا برايم مثل زندان است بي تو
كم كم جواني رفت و حالا وقت پيري ست
اين زندگي هم رو به پايان است بي تو
ليلي خبر دارد كه مجنون در چه حال است ؟
مجنون كماكان در بيابان است بي تو
من مانده ام در نيمه شب با اين غزل ها
آري ، دوباره وقت باران است بي تو
https://eitaa.com/yamahdi1001
هیچ امیدی نباشد بر من و احوال من
مستحق هيــچ پروازی نباشد بال من
كارهای من وصالت را به تأخير افكند
بوی هجران می دهد پرونده ی اعمال من
من دگر آن نوکر خوب و قدیمی نیستم
اين لباس نوكری گريد بر اين احوال من
بارها خوردم زمين از جا بلندم كرده ای
بارها شد ،جای من تو آمــدی دنبال من
بارها دستم گرفتی و نمـک گيرت شدم
شُكر يک نعمـت نكرد، آخر ،زبان لال من
تا دم آخر منم شرمنده ی احسـان تو
من گنه كردم تو كردي گريه براعمال من
آقا بیا دعای مرا مستجاب کن
ما را برای نوکریت انتخاب کن
قلبم شبیه سنگ شد از کثرت گنه
امشب بیا و سنگ دلم را تو آب کن
تأثیر جرم و معصیت، اشک مرا گرفت
دستی بکش به روی دلم، فتح باب کن
تا کی به لب دعای فرج، تا کی انتظار؟
آقا به حقّ فاطمه پا در رکاب کن
ای منتقم بیا که دلم سخت زخمی است
رحمی نما بر این دل زارم، شتاب کن
ای روضه خوان فاطمیه روضه ای بخوان
امشب میان سینۀ ما انقلاب کن
ما در پی تلافیِ سیلی کوچه ایم
یعنی به روی غیرت ما هم حساب کن
گمان مدار که نام تو بردن عادت ماست
نسیم یاد تو در هر سحر عبادت ماست
زمین به زیر قدمهای تو، سرافراز است
سلامت تو، به جان همه، سلامت ماست
اگر که، عمر جهان هم، تمام گردد باز
ندارد آنچه تمامی، همین ارادت ماست
کنار خانه ی چون تو کریم بی منت
دری دگر بزنم باعث خجالت ماست
آقا! قسم به ضامن آهو که زائران توایم
ظهور طلعت تو، بهترین زیارت ماست
قسم به ساقی لب تشنه ای که دستانش
به دست مادر تو ضامن شفاعت ماست
بیا در این شب جمعه ،مرا به همراهت
ببر به کرب و بلایی که عین جنت ماست
ببر به کرب و بلا و بخوان که یا جداه!
هنوز داغ لب تشنه ات مصیت ماست
گم کرده ام به ظلمت شب نور ماه را
حس می کنم بدون تو سختی راه را
تا کی بناست از غم و داغ مفارقت
هر صبح و شام سر بکشم جام آه را
این جمعه هم گذشت و ندیدم نگار خود
یعنی نشد که تکیه زنم تکیه گاه را
هر هفته ای که میگذرد آه میکشم
طی میکنم بدون تو هر سال و ماه را
آقا اگر چه نوکر خوبی نبوده ایم
از ما نکن دریغ تو نیمه نگاه را
آخر چگونه بی مدد مهربانی ات
جبران کنیم این عمه عمر تباه را
مقصود ما در این شب احیا فقط تویی
احیا نما تو این دل غرق گناه را
شاید به آبروی تو و نام مادرت
بخشد خدا معاصی این رو سیاه را
آقا بیا به فرق پر از خون مرتضی
امشب در آر بنده ی در قعر چاه را
چنان زلفی که در بادِ صبا گردد رها یک شب
گره وا میشود از پیچ و تاب کارِ ما یک شب
به دریای ندامت غرق شد اعمال ما شاید
به ساحل آورند ایمانِ ما را موجها یک شب
امام عصر هر شب در مناجات است و میدانم
بگیرد دست ما را لطف آن دست دعا امشب
خدا هم خجلت ما رو سیاهان را نمیخواهد
شب قدر است در بین تمام روزها امشب
خدای مهربانم زود میبخشد گناهم را
فقط باید بکوبم حلقۀ این خانه را امشب
شب احیاست مهدی جان دلم را زنده کن با عشق
بیا ای خسرو خوبان به دیدار گدا امشب
قدم بر چشم من بگذار تا قرآن به سر گیرم
چه خواهد شد ببینم آن جمال دلربا امشب
گنهکارم ولی نور امیدی هست در قلبم
که میآید به فریادم علی مرتضی امشب
حرم پر میشود از عطر سیب حضرت زهرا
که میآیند در کرب و بلا آل عبا امشب
کند ذکر مصیبت مادری داغ پسر دیده
به آه و ناله میگریند جمع انبیا امشب
دلم با شما نیست اما جدا نیست
غُبارِ رَهَت هست، اگر خاک پا نیست
چه شبها صدایت زدم تا بیایی
صدایم برایت کنی آشنا نیست؟
اگرچه تو حق داری آقا بگویی
که بغضِ فراقِ تو در این صدا نیست
شِفایم تو هستی، دَوایم تو هستی
شفا نیست بی تو، بی تو دوا نیست
اگر تو نباشی برایم نصیبی
در این روز و شبهایِ ماهِ عزا نیست
دعایِ من آقا به جز دیدنِ تو
دعایم به جز دیدن کربلا نیست
بیا روضهام را ببر سمتِ گودال
بگو شانِ این بیکفن، بوریا نیست
در این هوای بهاری شدم دوباره هوایی
بهار میرسد اما بهار من! تو کجایی؟
چه برکتی، چه نویدی؟ چه سبزهای و چه عیدی؟
به سال نو چه امیدی؟ اگر دوباره نیایی
مقلّبانه به قلبم، هوای تازه بنوشان
محوّلانه به حالم اشاره کن به دعایی
مقدر است به فالم مدبّرانه بتابی
خوش است لیل و نهارم اگر نظر بنمایی
اگر قرار چنین شد، تو را بهار نبیند
چنین نکو ز چه رویی؟ چنین خجسته چرایی؟
اگر چه حُسنفروشان به جلوه آمده باشند
تو آبروی جهانی، تو روی ماه خدایی
به سوی چشمۀ عشقت، اگر که تشنه بیاییم
قسم که حضرت باران! همین بهار میآیی
خودت مگر که به زهرا، توسلی کنی امشب
نمیرسد گل نرگس! دعای ما که به جایی
هدایت شده از اشعار مناجات
اسیر درد شدیم و دوا نیامد باز
گذشت ماه خدا، ماه ما نیامد باز
شبیه هر رمضانی که بی تو آمد و رفت
نفس به سینهٔ ما ماند و جا نیامد باز
دوباره من نشدم آنچه را که او میخواست
دوباره کرد برایم دعا، نیامد باز
اگرچه بد شده بودم ولی مرا بخشید
اگرچه شد دلش از من رضا، نیامد باز
دوباره روضه بخوان، روضه خوان! که گریه کنیم
که صاحب همهٔ روضهها نیامد باز
پس از گذشتن یک ماه گریه در دستم
مگو که تذکرهٔ کربلا نیامد باز
دراین هوای بهاری، شدم دوباره هوایی
بهار آمده، اما... بهارِ من! تو کجایی؟