⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ 💫 شفای پسر بچه فلج 💫 🌺 یکی از اعضای هیئت امنای مسجد مقدس جمکران،که بیش از بیست سال است که توفیق خدمت به این مسجد را دارد؛ چنین نقل می کند: 🌺 دقیقا خاطرم نیست که سال ۵۱ بود یا ۵۲.شب جمعه ای بود و من طبق معمول به مسجد مشرف شده بودم.جلوی ایوان مسجد قدیمی،کنار مرحوم حاج ابوالقاسم کارمند مسجد که داخل دکه مخصوص جمع اوری هدایا بود نشسته بودم. 🌺 نماز مغرب و عشا تمام شده بود و جمعیت کم و بیش مشرف می شدند.ناگهان خانمی جلو امد در حالی که دست دختر ۱۲ ساله اش را گرفته بود و پسر بچه ی ۹ ساله ای را هم در بغل داشت. 🌺 نگاهی کردم و گفتم:بفرماید!امری داشتید؟ زن سلام کرد و بدون هیچ مقدمه ای گفت:من نذر کرده ام که اگر امام زمان.عج. امشب بچه ام را شفا دهد، پنج هزار تومان بدهم. حالا اول میخواهم هزار تومان بدهم. پرسیدم: آمده ای که امتحان کنی؟ گفت: پس چه کنم؟ 🌺 بلافاصله گفتم: نقدی معامله کن؛ با قاطعیت بگو این ۵ هزار تومان را میدهم وشفای بچه ام را می خواهم! کمی فکر کرد و گفت:خیلی خب،قبوله.و بعد ۵ هزارتومان را داد؛ قبض را گرفت و رفت. اخر شب بود و من قضیه را به کلی فراموش کرده بودم.خانمی را دیدم که دست پسربچه و دخترش را گرفته بود و به طرف دکه می امد.به نظرم رسید که قبلا دختربچه را دیده ام،ولی چیزی یادم نیامد. 🌺 زن شروع به دعا کردن نمود و تکرار می کرد و می گفت: حاج اقا!خدا به شما طول عمر بدهد!خدا ان شاءالله به شما توفیق بدهد! پرسیدم : چی شده خانم؟ گفت:این بچه همان بچه ای است که وقتی اول شب خدمتتان امدم بغلم بود. و بعد پاهای کودک را نشان داد.کاملا خوب شده بود و آثاری از ضعف یا فلج در پسرک نبود. 🌺 زن سفارش کرد که شما را به خدا کسی نفهمد.گفتم: خانم! این اتفاقات برای ما غیر منتظره نیست.تقریبا همیشه این جور معجزه ها را میبینیم. 🌺 گفت: هفته دیگر ان شاءالله با پدرش می آییم و گوسفندی هم می اوریم.هفته بعد که امدند، گوسفند را ذبح کردند وخیلی اظهار تشکر نمودند. بچه را که دیدم، اورا بغل کردم و بوسیدم. ❌ ادامه دارد.... ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ 📚انتشارات کتاب جمکران 🌱 🕋 🆔@yavaran_mahdaviat_namaz