🔹مسْتَبْشِرَةٌ
از معروفترین کاربردهای ماده «بشر» کلمه «بَشَر» به معنای انسان است که هم برای مفرد و هم برای جمع به کار میرود و نیز کلمه «بشرة» به معنای ظاهر پوست انسان است که جمع آن هم به صورت «بَشَر» می باشد (كتاب العين، ج6، ص259 )؛
که شاید توجه به همین دو کلمه مهمترین مبنای تحلیل این ماده قرار گرفته است:
▪️ ابن فارس با تاکید بر همین دو کلمه اصل این ماده را به معنای «ظهور چیزی همراه با حُسن و جمال» دانسته و وجه تسمیه انسان به بشر را هم ظهور [جلوهگری و نمایان بودن خاص انسانها در میان موجودات] و توضیح داده که «بشیر» هم در اصل به معنای «خوشسیما» بوده است (معجم المقاييس اللغة، ج۱، ص۲۵۱ ).
▪️حسن جبل هم با اشاره به دو کلمه و البته توجه به تک تک حروف این ماده (که حرف «ب» برای یک نحوه جمع شدن سستی است که یک پیوستگیای در آن باشد؛ و «ش» برای پخش شدن است که این دو با هم دلالت بر یک نحوه پخش شدن لطیف در ظاهر جسم دارد؛ و حرف «ر» هم برای یک نحوه استرسال و امتداد یافتن است ودلالت دارد که این حالت پخش لطیف امتداد پیدا میکند) معنای محوری آن را انتشار گستردهای در ظاهر چیزی دانسته است (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۲۶).
▪️مرحوم مصطفوی هم اصل آن را «یک نحوه انبساط طبیعی خاص و گشادگی در سیما که به نحو تکوینی در چهره نمایان شود» معرفی کرده است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱، ص۲۷۵).
🔸با اینکه تحلیلها در مقام بیان اصل این ماده به هم نزدیک است؛ اما وقتی در مقام توضیح خود کلمات «بشر» و «بشرة» برمیآیند اختلافات شدید میشود. مثلا
▪️راغب محور معنا را «بَشَرَة» به معنای قسمت بیرونی پوست (در مقابل أَدَمَة، که قسمت درونی و زیرین پوست) دانسته و وجه تسمیه انسان به «بشر» را این معرفی کرده که چون پوستش نمایان است (برخلاف حیوانات که غالبا پوستشان با مو یا پشم پوشیده شده) و بر این باور است که در قرآن کریم هم هرجا خداوند تعبیر بشر را در مورد انسان به کار برده، انسان را از حیث جسم و ظاهر مادیش مد نظر قرار داده است، مانند «وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً» (فرقان/54)، و «إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ» (ص/71)، و کفار هم هرجا میخواستند بیان کنند که پیامبران تفاوتی با ما ندارند بر همین بشر بودنشان تاکید میکردند، مانند «إِنْ هذا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ» (مدثر/25)، «أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ» (قمر/24)، «ما أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا» (يس/15)، «أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنا» (مؤمنون/47)، «فَقالُوا أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا» (تغابن/6)؛ و بر همین اساس هم خود پیامبران وقتی میخواهند به اینکه از نظر ظاهری مثل بقیهاند اعتراف کنند [و اگر تفاوتی دارند در امری ماورایی است] از این کلمه استفاده میکنند: «إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَیّ» (كهف/110)، «قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِه»ِ (ابراهیم/۱۱) و وقتی فرشتگان هم به شکل انسان ظاهر میشدند (مثلا برای حضرت مریم) همین تعبیر «شبیه بشر شدن» در مورد آنها به کار برده شده است «فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا» (مريم/17)، و حضرت مریم هم که خواست بگوید هیچ انسانی با من تماس ظاهری و جسمانی برقرار نکرده از همین کلمه استفاده کرد «لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ» (مريم/20) و زنان مصری هم وقتی خواستند بگویند که حضرت یوسف فوق این انسان مادی است گفتند: «ما هذا بَشَراً» (يوسف/31).
وی حتی برخی دیگر از کلمات این ماده را با همین مبنا شرح میدهد مثلا میگوید علت اینکه از عمل جماع به کنایه به «مباشره» تعبیر میشود: «وَ لا تُبَاشِرُوهُنَ وَ أَنْتُمْ عاكِفُونَ فِي الْمَساجِدِ ... فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَ» (بقرة/187) این است که حاصل ارتباطی است که پوست افراد با هم تماس برقرار میشود ویا وقتی میخواهند بگویند فلانی فضیلت ظاهر و باطن را جمع کرده ویا بین نرمی و خشونت جمع کرده میگویند «فلان مُؤْدَم مُبْشَرٌ» و به «أَدَمَة» و «بَشَرَة» اشاره میکنند و «بشارت» (= مژده دادن) را هم از این جهت بشارت گفتهاند که هنگام خوشحالی خون در چهره همچون آب در درخت پخش میشود و این موجب انبساط در پوست صورت شخص میشود (مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۲۴-۱۲۵ ).
▪️اما ابن فارس چنانکه دیدیم هر دو معنای بشر و بشره را به همان معنای ظهور برگرداند و هیچیک را بر اساس دیگری شرح نداد.
@yekaye
👇
ادامه مطلب👇