👇ادامه روایت فوق 👇
☀️و از ابنعباس روایت شده که رسول الله ص در آن بیماری مرتب میفرمود: دوستم را نزد من بیاورید. اما آنها مردی را و سپس مرد دیگری را آوردند؛ اما او روی برگرداند. پس به فاطمه گفته شد: سراغ علی ع برو که به نظر نمیآید که پیامبر ص کسی غیر از علی ع را خواسته باشد.
پس حضرت فاطمه س کسی را نزد حضرت علی ع فرستاد و چون او وارد شد رسول الله ص چشم گشود و صورتش خندان شد و فرمود: نزد من علیجان! نزد من علیجان! و همین طور او را به خود نزدیک می کرد تا اینکه دست او را گرفت و او را کنار سر خود نشاند و از حال رفت.
پس حسن ع و حسین ع آمدند در حالی که گریه و شیون می کردند و خود را روی رسول الله ص انداختند. حضرت علی ع خواست آنان را جدا کند رسول الله ص به هوش آمد و گفت: علی جان! بگذار که آنها را ببویم و آنها هم مرا ببویند و از آن دو توشه برگیرم و آنان هم از من توشه برگیرند؛ اما بدان آنان بعد از من مورد ظلم واقع خواهند شد و به ظلم به شهادت خواهند رسید، پس لعنت خداوند بر کسی که به آن دو ظلم کند؛ و این را سه بار تکرار فرمود.
سپس دستش را به سوی حضرت علی ع دراز کرد و او را به سمت خود کشید تا اینکه او را زیر ملحفه خودش برد و دهان بر دهانش گذاشت و مدتی طولانی با او نجوا کرد تا اینکه روح پاکش از بدن مفارقت فرمود؛ پس علی ع از زیر ملحفه بیرون آمد و فرمود: اعظم الله اجورکم در مورد پیامبرتان؛ همانا خداوند روح او را به نزد خود قبض فرمود.
پس صداها به گریه و شیون بلند شد و به امیرالمومنین ع گفته شد: رسول الله ص چه چیزی را با تو نجوا کرد؟
فرمود: هزار باب بر من تعلیم داد که از هر بابی هزار باب گشوده میشود.
📚الأمالي( للصدوق)، ص633-638؛
📚روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج1، ص72-75
@Yekaye