👇قسمت دوم توضیحات ماده «صدق»👇
▪️در قرآن کریم فعل «صدّق» هم بدون حرف اضافه (صَدَّقَ الْمُرْسَلين، صافات/۳۷؛ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا، صافات، ۱۰۵) به کار رفته، هم با حرف اضافه «بـ» («صَدَّقَ بِالْحُسْنی»، لیل/۶؛ «صَدَّقَتْ بِكَلِماتِ رَبِّها» تحریم/۱۲؛ مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّه، آلعمران/۳۹) و هم با حرف اضافه «لـ» (مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ، بقره/۸۹) و هم با حرف اضافه «علی» (صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْليسُ ظَنَّه، سبأ/۲۰)؛ که البته این آخری به معنای محقق کرده و عملی کردن آنچه در نظر داشته است.
▪️«صِدِّيق» که صیغه مبالغه است را
▫️برخی گفتهاند برای کسی به کار میرود که همواره ملازم صدق است. (معجم المقاييس اللغة، ج3، ص339) و
▫️برخی گفتهاند کسی است که صدق از او زیاد دیده میشود، بلکه کسی که مطلقا کذب از او سر نمیزند؛ بلکه کسی که انتظار کذب هم از او نمیرود؛ و بلکه کسی که هم سخن و اعتقاد و عملش همگی با هم هماهنگ و صادقانه است: «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا» (مريم/41)، «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا» (مريم/56)، «وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ» (مائدة/75)
و از کاربردهای قرآنی این واژه معلوم میشود که رتبه بسیار بالایی و بعد از نبوت است: «فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداء»ِ(نساء/69) (مفردات ألفاظ القرآن، ص479)
«صَدَاقة» که اسم فاعل آن «صَدیق» است به معنای «صِدقِ» در مودت (دوستی واقعی و روراست) است (برخلاف زبان فارسی، که کلمه «صداقت» را بیشتر ناظر به خود راستگویی به کار میبرند تا دوستی) و مختص انسان است: «فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ؛ وَ لا صَدِيقٍ حَمِيمٍ« (شعراء/100- 101) (مفردات ألفاظ القرآن، ص480)
▫️و گفتهاند «صدیق» آن دوستی است که صدقش ثابت شده و این صفت در او به تمامیت حاصل گردیده است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج6، ص219).
▪️بدین ترتیب، کلمه «صداقت» در زبان عربی به مفاهیمی مانند محبت و خُلّت نزدیکتر است تا «راستگویی» و در تفاوتش با دو واژه مذکور گفتهاند
▫️«صداقت» قوت در مودت و دوستی است و از «شیء صدق» [= چیز صُلب و محکم] گرفته شده؛ و مصمم شدن دل است بر دوستی، و از این رو، در مورد نسبت خدا با مومنان، تعبیر حبیب و خلیلِ مومنان به کار برده میشود؛ اما «صدیق مومنان» خیر؛ (الفروق في اللغة، ص115)
▫️و در مورد «خُلَّت» هم اختصاص یافتن کسی برای خود، از باب تکریم وی است؛ از این رو، میگویند قلانی خلیل خداست؛ اما گفته نمیشود که خدا خلیلِ فلانی است. (الفروق في اللغة، ص278)
▪️ضمنا «صَدِيق» هم برای یک نفر، دو نفر و جماعت و هم برای مذکر و مونث به همین صورت به کار میرود، هرچند برای جمع تعبیر «أصدقاء» و «أصادق» هم به کار رفته است. (معجم المقاييس اللغة، ج3، ص340) مثلا در این آیه فرمود: صدیقکم: و نفرمود «أصدقائکم»: «أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَواتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خالاتِكُمْ أَوْ ما مَلَكْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَديقِكُمْ» و قرینه اینکه اینجا دوستان (جمع) مد نظر است این است که که آباء و امهات و ... همگی را جمع آورد. (در آیه 101 شعراء هم «صدیق حمیم، عطف به «شافعین» شده و کاملا محتمل است آنجا نیز جمع مد نظر باشد.)
@yekaye
👇ادامه توضیح ماده «صدق»👇