🔹رَوْحٌ / رَیحانٌ
▪️اغلب اهل لغت بر این باورند که ماده «روح» و «ریح» یک اصل واحد دارند؛ و کلمه «ریح» در اصل همان «رِوح» بوده که به خاطر اینکه کسره قبل از واو آمده، واو آن به یاء تبدیل شده (مثلا كتاب العين، ج3، ص292 ؛ معجم المقاييس اللغة، ج2، ص454 )
▪️ با این حال مرحوم مصطفوی بر این باور است که اینها دو اصل مستقل است ولو که بین آنها اشتقاق اکبر برقرار میداند؛ و بر این باور است که اصل ماده «روح» ظهور و جریان یافتن امر لطیف است که ناظر به جریان معنوی است، و از مصادیق آن، تجلی فیض، جریان رحمت، تجلی نور حق و ...، و از آثار این ظهور و جریان حصول گشایش و سرور و راحتی و اموری از این دست است؛ در حالی که اصل در ماده «ریح» جریان و تحرک ظاهری مادی است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص257 )
▫️هرچند ظاهرا خود ایشان هم نمیتوانسته به این تفاوت چندان ملتزم بماند، زیرا با اینکه دوباره در ذیل ماده «ریح» این تفاوت گذاشتن را این گونه توجیه میکند که حرف «و» دلالت بر جریان روحانی درماورای ماده دارد اما حرف «ی» به خاطر انخفاض و انکسارش دلالت بر جریان در ماده دارد، اما در هنگام توضیح اصل معنای ماده «ریح»، به جای تعبیر «جریان و تحرک ظاهری مادی» از تعبیر «جریان منبعث از امر مادی» استفاده میکند و بلافاصله توضیح میدهد که این اعم است از اینکه این جریان همچون «ریح» به معنای باد محسوس باشد (اعم از حس با چشم یا، با شامه، مانند رائحه به معنای بوی خوش، یا با ...)، ویا غیرمحسوس باشد مانند آن ریحی که از شخص به خاطر محبوبیتش یا حسن سیره اش یا عظمتش یا ... منبعث میگردد! (همان، ج4، ص266-267 )
▪️اما دیگران که این دو را به یک اصل برگرداندهاند در توضیح اینکه آن اصل چیست به معانیای همچون گستردگی (سعه) و گشایش [فسحه] و پخش شدن (اطراد) (معجم المقاييس اللغة، ج2، ص454 )
وبه تعبیر دیگر انبساط و باز شدن (اتساع) و انتشاری که همراه با شمول و لطفی در آنچه که بسط مییابد (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۷۷۲ ) مطرح کردهاند؛
▫️و برخی هم تعبیر «نفخ» (دمیدن) برای «روح» به کار رفته (نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحی، حجر/۲۹ و ص۷۲؛ نَفَخَ فيهِ مِنْ رُوحِهِ، سجده/۹؛ فَنَفَخْنا فيها (فیه) مِنْ رُوحِنا، انبیاء/۹۱ و تحریم/۱۲) را شاهد بر این دانستهاند که کلمه «روح» و «ریح» (باد) کاملا به یک اصل واحد برمیگردند. (الفروق في اللغة، ص96 )
▪️کلمه «روح» (جمع آن: أرواح) به معنای «نفس» که حیات بدن بدان است، کلمه بسیار معروفی است (كتاب العين، ج3، ص291 )
و برخی گفتهاند «روح» اسمی برای «نفس» است از باب تسمیه نوع به اسم جنس، بدین جهت که حیات و حرکت، و نیز جلب منفعت و دفع ضرر نفس، بواسطه روح است؛ و وجه اینکه حضرت عیسی ع همه «روح» نامیده شده (إِنَّمَا الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ؛ نساء/۱۷۱) شاید همین است که احیای مردگان می کرده است؛ و وجه اینکه قرآن «روح» خوانده شده (وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا؛ شوری/۵۲) شاید همین است که موجب رسیدن به حیات حقیقی اخروی است (مفردات ألفاظ القرآن، ص369 )
(والبته وجوه دیگری برای این تسمیه مطرح شده است؛ مثلا ر.ک: الفروق في اللغة، ص96 )
🔸هرچند که برخی تقاوت روح و نفس را در این دانستهاند که روح مظهر ظهور و تجلی و آن چیزی است که از افاضه و نفخه حاصل میشود؛ اما نفس فرد متشخص مطلق است؛ و از این رو در همین کاربردهای قرآنی فوق نمیتوان اینها را به جای هم گذاشت (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص258 ) .