☀️۱۶) ابن مسعود روایت کرده است: یکبار پیامبر اکرم ص از منزل [همسرش] زینب بنت جحش بیرون آمد و به خانه [همسر دیگرش] ام سلمه رفت که آن روز نوبت وی بود که پیامبر به خانه‌اش برود. اندکی نگذشته بود که علی ع آمد و آهسته در زد. پیامبر ص صدای در را شنید اما ام سلمه متوجه نشد. رسول الله ص به ام سلمه فرمود: ‌بلند شو و در را باز کن. وی گفت: یا رسول الله! این چه کسی است که به خاطر قدومش باید در باز شود؟! آیا با همین بازوان برهنه به استقبالش بروم در حالی که دیروز آیه‌ای در کتاب الله نازل شده بود [درباره اینکه زنان پیامبر از پس پرده با مردان سخن بگویند]؟! رسول الله به حالتی که به نظر می‌رسید عصبانی شده فرمود: اطاعت از رسول الله اطاعت از خداست؛ و کسی که رسول الله را عصیان کند خدا را عصیان کرده است! همانا پشت در کسی ایستاده که نه سبکسر است و نه بی‌حیا؛ خدا و رسولش را دوست دارد و تا اهل منزل آماده نباشند پا داخل نگذارد. ام سلمه می‌گوید: پس بلند شدم و در حالی که خرامان راه می‌رفتم می‌گفتم: به به! خوش به حال کسی که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند. پس در را باز کردم که وی در را گرفت [با دستش مانع باز شدن کامل در شد] تا وقتی که دیگر صدایی نشنید و متوجه شد که من در حجابم اجازه ورود گرفت و وارد شد. رسول الله ص فرمود: ام سلمه! آیا او را می‌شناسی؟! گفتم: بله یا رسول الله! این علی بن ابی‌طالب است. فرمود: درست گفتی! او مردی است که دوستم دارم؛ گوشتش از گوشت من و خونش از خون من است و او حافظ خانه من است؛ بشنو و شهادت بده که او بعد از من با ناکثین و قاسطین و مارقین خواهد جنگید و اوست که وصیتهای مرا عمل خواهد کرد؛ پس بشنو و شهادت بده و به خدا سوگند که اوست که سنت مرا احیا می‌کند. پس بشنو و شهادت بده که اگر بنده‌ای هزار سال بعد از هزار سال و هزار سال بین رکن و مقام خدا را عبادت کند سپس در حالی که علی بن ابی طالب و عترت مرا مبغوض می‌دارد خداوند را ملاقات کند خداوند او را به صورت در آتش جهنم بیفکند. 📚تاريخ دمشق (لابن عساكر)، ج42، ص470-471 أنبانا أبو بكر محمد بن عبيد الله بن نصر بن الزاغوني أنا أبو الحسن بن الحسين بن علي بن أيوب أنا أبو علي الحسن بن أحمد بن إبراهيم بن شاذان أنا أبو بكر أحمد بن كامل بن خلف بن شجرة نا القاسم بن العباس المعسري زكريا بن يحيى الحرار المقرئ نا إسماعيل بن عباد نا شريك عن منصور عن إبراهيم عن علقمة عن عبد الله قال: خرج رسول الله (ص) من بيت زينب بنت جحش وأتى بيت أم سلمة فكان يومها من رسول الله (ص) فلم يلبث أن جاء علي فدق الباب دقا خفيفا فانتبه النبي (ص) للدق وأنكرته أم سلمة فقال رسول الله (ص): قومي فافتحي له! قالت: يا رسول الله من هذا الذي من خطره ما يفتح له الباب أتلقاه بمعاصمي وقد نزلت في اية من كتاب الله بالأمس؟ فقال لها كهيئة المغضب إن طاعة الرسول طاعة الله ومن عصى رسول الله (ص) فقد عصى الله إن بالباب رجلا ليس بعرق ولا علق [لیس بِنَزِقٍ وَ لَا خَرِق‏] یحب الله ورسوله لم يكن ليدخل حتى ينقط الوطئ. قال فقمت وأنا أختال في مشيتي وأنا أقول بخ بخ من ذا الذي يحب الله ورسوله وبحبه الله ورسوله. ففتحت الباب فأخذ بعضادتي الباب حتى إذا لم يسمع حسا ولا حركة وصرت في خدري، استأذن فدخل. فقال رسول الله (ص): يا أم سلمة أتعرفونه؟ قالت نعم يا رسول الله هذا علي بن أبي طالب. قال صدقتت سيد أحبه لحمه من لحمي ودمه من دمي وهو عيبة بيتي اسمعي واشهدي وهو قاتل الناكثين والقاسطين والمارقين من بعدي فاسمعي وأشهدي وهو قاضي عداتي فاسمعي واشهدي وهو والله يحيي سنتي فاسمعي واشهدي لو أن عبدا عبد الله ألف عام بعد ألف عام وألف عام بين الركن والمقام ثم لقي الله مبغضا لعلي بن أبي طالب وعترتي أكبه الله على منخريه يوم القيامة في نار جهنم. 📚این واقعه در کتب شیعه در كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج‏1، ص91-92 و بحار الأنوار، ج‏39، ص267-268 با اندک تفاوتهایی در عبارات آمده است. و شبیه این مضمون را ابن عباس هم روایت کرده که در ادامه خواهد آمد. @yekaye