☀️۲۳) الف. ابن ابی شیبه (م۲۳۵) ابتدا همین واقعه را از قول اسماعیل بن قیس ذکر می‌کند، با این تفاوت مختصر که بیان می‌کند که کسانی که می‌خواستند وی را منصرف کنند طلحه و زبیر بودند 📚(مصنف ابن أبي شيبة، ج7، ص536، ح37771 ) ☀️ب. سپس روایت دیگری از همین اسماعیل نقل می‌کند که عایشه در هنگام احتضار می‌گفت: مرا در کنار زنان پیامبر دفن کنید زیرا من بعد از وی مرتکب خطای بدی شدم. 📚مصنف ابن أبي شيبة، ج7، ص536، ح3777۲ ☀️ج. برای اینکه مقصود از این جمله وی بهتر معلوم شود خوب است به این نقلی که ابن عبد ربه اندلسی (م۳۲۸) از ابن شیبه دارد (و اکنون در متن مصنف ابن ابی شیبه موجود نیست) توجه شود: وی از ابن ابی شیبه نقل می‌کند که أم أوفی عبادیه بعد از واقعه جمل بر عایشه وارد شد و پرسید: ای ام المومنین! چه می‌گویی درباره زنی که پسر خردسال خود را به قتل برساند؟ عایشه گفت: جهنم بر او واجب می‌شود. گفت: چه می‌گویی در مورد زنی که بیست هزار تن از پسران بزرگسالش را در یکجا به قتل برساند. عایشه: این دشمن خدا را از اینجا دور کنید! و عایشه در زمان حکومت معاویه از دنیا رفت در حالی که حدود ۷۰ سال داشت و به او گفتند: آیا تو را در کنار رسول الله ص دفن کنیم؟ گفت: خیر؛‌من بعد از او مرتکب خطای بدی شدم؛ پس مرا در کنار خواهرانم در بقیع دفن کنید. و مقصودش این سخن رسول ص به او بود که به او گفته بود: ای حمیراء! گویی می‌بینم که سگان حوأب بر تو پارس می‌کنند؛ و تو با علی ع به جنگ برمی‌خیزی در حالی که تو ظالم هستی. 📚العقد الفريد، ج5، ص79 ☀️د. ذهبی نیز بعد از اینکه این سخنان عایشه قبل از وفاتش را نقل می‌کند و تاکید می‌کند که اینها دلالت بر ندامت کلی وی در این مساله داشت 📚سير أعلام النبلاء، ج2، ص193 روایت دیگری از ابن ابی عتیق می‌آورد که: عایشه به اطرافیانش گفته بود: ‌هرگاه از جایی می‌گذشتیم که ابن عمر آنجا بود به من اطلاع دهید. یکبار به وی گفت: ابن عمر آنجاست. عایشه به او گفت: ای ابوعبدالرحمن، چرا سراغم نیامدی که مرا از رفتن در این مسیر (جنگ جمل) نهی کنی؟! گفت: دیدم مردی بر تو غلبه کرده بود [و تو کاملا تابع او شده بودی]؛ و منظورش ابن زبیر بود. 📚سير أعلام النبلاء، ج2، ص193 و ج۳، ص۲۱۱؛ 📚تاريخ الإسلام، ج4، ص246 ؛ و ج۵، ص۴۵۷ ✅این گفتگوی وی با ابن عمر در آثار زیر هم نقل شده است: 📚الأسامي والكنى (أبو أحمد الحاكم)، ج4، ص144 ؛ 📚الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج3، ص910 ؛ 📚تاريخ دمشق لابن عساكر، ج31، ص110 @yekaye سند و متن روایات فوق: https://eitaa.com/yekaye/9647