♥️[اربــابـــ]🕊
♥️به قلم°فاطمه.ج♡
#part_105
༄•┄┅┄┄〔♥️🖇〕┄┅┄┄•༄
#دلارام
صدای کشیده شدن صندلی از بغل تخت امد و صدای ارباب بلند شد.
:«دلارام الان یک هفتست که بیهوشی نمیخوای بیدار شی من دوباره اون چشمای آبیه قشنگتو ببینم؟
چشمایی که هر رور دریایی توش موج میزنه.
این چی میگفت؟
تو این یک هفته چه اتفاقی افتاده که من بی خبرم ازت؟
از حرفای ارباب تنم به لرزه افتاد.
شنیدن این حرفا اونم از زبون ارباب برام شوک بزرگی بود.
༄•┄┅┄┄〔♥️🖇〕┄┅┄┄•༄
join↝🕊❥••
@young_master
《 هࢪ گونه کپے بࢪداࢪی حتے با نام نویسنده از ࢪمان پیگࢪد قانونے و الهے داࢪد 》