eitaa logo
اربـ‌ـ‌ابـ‌ـ‌ـ‌
2.3هزار دنبال‌کننده
27 عکس
24 ویدیو
1 فایل
سر آغاز هر نامه نام خداست که بی نام او نامه یکسر خطاست!♥️ 'رمان ارباب به قلم: فاطمه جلیلی' هر گونه کپے برداࢪی حتے با ذکر نام نویسنده از ࢪمان پیگرد قانونے و الهے داࢪد 🔐♥️ @Advertising_1403:تبلیغات ‌‌‎‌تابع‌قوانین‌ ایتا وجمهورے‌اسلامـ☫ـے"🇮🇷"
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از گسترده «شش ساعته»
ناز، دختر خوشگلی‌که همراه دوستش فرار‌میکنه آمریکا و همون لحظه اول ورودش یه خلافکار‌ جذابِ روانی عاشقش میشه و برای داشتنش...😋🫠🚷 https://eitaa.com/joinchat/28836752Cc28a5ef12a
هدایت شده از تبادلات عصر ✔️🤍
مهشید شیرینی را جلویم گرفت و با لحنی عجیب گفت: _بردار خانم علوی .این شیرینی خوردن داره. یکی را برداشتم تک خنده ای کردم و گفتم : _مناسبتش چیه؟ +مناسبت؟خب ازدواج کردم.. خوشحال از اینکه که دیگر دست از زندگی من و بردیا برداشته با لبخند گفتم: _مبارک باشه .کی هست این اقا؟ +پسرعموم. دکتر موحد.میشناسیش که بردیا.. اسم بردیا در گوشم‌اکو میشد. نگاهم را به بردیا دادم که قطره اشکی از چشمش چکید.. و من آنجا فاتحه این عشق را خواندم.💔 سرم‌گیج رفت شیرینی از دستم افتاد خودم درحال سقوط بودم که در آغوش گرمی فرو رفتم. https://eitaa.com/joinchat/3667133311C3e6f344eca پسره مجبوره بخاطر رسوم خانوادگی با دختر عموش ازدواج کنه. این درحالی بود که از دختر مورد علاقه اش خواستگاری کرده بود‌... پارت واقعی رمان..💔
هدایت شده از تبادلات عصر ✔️🤍
روی برگه امتحان نوشتم: -آقا معلم شوهرم میشی⁉️ برگه رو تحویل دادم که غرید: +پناه مشایخ  از مدرسه اخراجی‌.. رنگ پریده گفتم: -آقا معلم غلط کردم +وسایلتو جمع کن میریم محضر خانومم..👩🏻‍🎓📵❌ https://eitaa.com/joinchat/613352444Ce3cf3be5bc
هدایت شده از 𝗗𝗲𝗹𝗶
-آقا معلم دلم درد میکنه‼️ تند سمتم اومد و دستم رو گرفت: +کی قراره به حرف شوهرت گوش نکنی؟ -آتام همه دانش آموزان دارن نگاهت میکنن +جهنم وقتی زن عقدیم دلش درد میکنه یهو مدیر مدرسه سر راهمون ایستاد ترسیده عقب رفتم...🥵‼️🍃🔥 https://eitaa.com/joinchat/613352444Ce3cf3be5bc
هدایت شده از تبادلات عصر ✔️🤍
_کمتر‌بخور از بس جلوی‌شکمتو نگرفتی شبیه‌گاو شدی! چربی از همه‌جات زده‌بیرون! ناباور به‌امیر خیره‌ می‌شم،امیری که من دنیاش‌ بودم و دلش نمی‌اومد از برگ‌گل نازک‌تر به‌من بگه! _ها؟چیه؟نکنه به ملکه انگلیس برخورده؟! حالش سرجاش نبود.روی‌پا بند نبودو تلوتلو می‌خورد. _می‌خواستم مال من باشی کلی التماس‌ کردم توام کلی طاقچه‌بالا واسم‌گذاشتی ولی‌ حالا ازت بدم‌میاد بغضم ترکید،من حامله بودم، می‌خواستم امشب با کلی ذوق و شوق همه‌چیو بهش بگم ولی اون...! خواستم چادرمو چنگ بزنم و از خونش برم که چشمش به کاغذ توی دستم خورد، قبل اینکه فرصت کنم قایمش کنم چنگ زد و با‌دقت نگاهش کرد. با دیدن لبخندش وا رفتم...! ناگهان سمتم اومد و با کاری که کرد....🙊🙄 https://eitaa.com/joinchat/2177041156C6698e0db43
هدایت شده از تبادلات عصر ✔️🤍
✨ + خب ببین من و تو هیچ نسبتی با هم نداریم خب؟ و الان من رو باید برگردونی عمارت _ دوسش داری؟ از سوالش حسابی جا خوردم + کیو دوس دارم؟ _ همون عوضی که ازت خواستگاری کرد تقریبا این جمله رو نعره زد + نه نه نه دیوونم کردی دیگه منو همین الان برگردون _ خفه شو اینقدر نگو منو برگردون بطری که دستش بود رو پرت کرد که محکم به دیوار خورد و شکست و همین باعث شد که جیغ بزنم و استارتی بود واسه اشکام... https://eitaa.com/joinchat/104399281Ccbe3f5b412
هدایت شده از تبادلات عصر ✔️🤍
. همه دنبال این رمان هیجانی ان ازدستش ندهه🥲✨😱 .https://eitaa.com/joinchat/104399281Ccbe3f5b412
هدایت شده از تبادلات عصر ✔️🤍
با توانت فقط می دویدم یعنی بلاخره داشتم آزاد میشدم؟! نمی‌دونستم دارم کجا میرم فقط میدویدم،پیچیدم تو ی کوچه "وای ... بن بست بود.برگشتم مسیرم رو عوض کنم که ماشینی سر کوچه وایساد و اون ازش پیاده شد. لعنت بهش،نشد.این دفعه هم نشد که فرار کنم...نشد که آزاد بشم. احساس بیچارگی می‌کردم روی زانو هام افتادم و اجازه دادم اشک هام روی گونه سر بخوره آروم به سمتم اومد و روی زانوس نشست و چونت رو گرفت و گفت: "تو که می‌دونی نمیتونی از من فرار کنی..تو هیچوقت از دست من خلاص نمیشی." با چشم های اشکی بهش خیره شدم و گفتم : "من اگه میدونستم تو چه جور آدمی هستی هیچوقت سمتت نمیومدم که الان به این روز بیوفتم!" انگشت شصتش رو نوازش وار روی لبم کشید و گفت : "هیس..من برای هرکی بد باشم برای تو یکی همیشه خوبم.." https://eitaa.com/joinchat/3784770367Cbcb09669d7 عضو شدی و خوشت نیومد از رماناش لف بده ولی مطمئنم عاشقش میشی 🤍🔥☺️😁
هدایت شده از تبادلات عصر ✔️🤍
+شاهان خجالت نمیکشی به خواهر زادت گفتی من قراره چندقلو حامله بشم؟ آبروم جلوی خانوادت رفت... خنده‌ای کرد و ماهور رو بغل کرد _ ماهور عمو خودت بهم بگو؛ بده زن‌دایی سه چهار تا بچه داشته باشه تو باهاشون بازی کنی؟ ماهور با ذوق سر تکون داد + خیلییی خوبه دایی... زن‌دایی کی بچهات به دنیا میان؟ شاهان لبخندی زد _ اول باید زن‌دایی رو راضی کنیم...🤭🤣 https://eitaa.com/joinchat/588972295C1afdbc7c51
هدایت شده از تبادلات عصر ✔️🤍
از بی حیایی اینکه مرتیکه خر نگم بهتون...🤫🤣 بیچاره زنش دیگه جرات سر بالا آوردن توی خانواده رو نداره انقدر این بی‌شعوره🤣🤣 https://eitaa.com/joinchat/588972295C1afdbc7c51
هدایت شده از گسترده «شش ساعته»
+کجــایی!! _تو اسنپ دارم میرم دانشگاه!! +راننده زن یا مـرد؟ _زن +تا اینو گفتم ویدیو کال گرفت: _گوشیو بگیر طرف راننده +با تته پته لب زدم: _جـاوید پیرمرده!! +تا اینو گفتم عربده کشید: پیرمردش چه خوشتیپه اندازه دور کله من بازو داره با بنز اومده دنبالت اینو گفت و صدای غرش موتورش...🚷⁉️ https://eitaa.com/joinchat/524485493C861d0c1f94
هدایت شده از گسترده «شش ساعته»
لیلی دختـر به شدت خوشگلی که شوهـرش یه پســر عصبی و به شدت غیرتیه که به همچیش گیر میده حتـی راننده اسنپش از شانس بد لیلـی راننده اسنپی که اومده دنبالش یه پسـر ورزشکاره که با بنـز سفید اومده دنبالش جاوید فهمیده و..😂🤦‍♀🚷 https://eitaa.com/joinchat/524485493C861d0c1f94