♥️[اربــابـــ]🕊
♥️به قلم°فاطمه.ج♡
#part_120
༄•┄┅┄┄〔♥️🖇〕┄┅┄┄•༄
#دلارام
دستش رو گرفتم و بهش نگاه کردم نتونستم حرف بزنم اه...
زدم زیر گریه ای کاش حرفام رو از چشمام بخونه...
من هنوز نمیخوام بمیرم.
دستش رو زیر سرم گذاشت و کمی بلندم کردو بـ.ـغل گوشم زمزمه کرد:«این دفعه دیگه نه نمیزارم تو از دستم بری دلارام
فقط چشمات رو نبند.
دیگه حال تحلیل کردن حرفایش هم نداشتم.
اشک هایی که از گونم سرازیر شده بود رو پاک کرد.
دیگه کم کم چشمام داشت بسته میشد چند نفر ریختن تو اتاق و در آخر صدای مبهمی در گوشم پیچید.
یعنی این آخرین چیزی بود که میشنیدم و میدیدم؟
༄•┄┅┄┄〔♥️🖇〕┄┅┄┄•༄
join↝🕊❥••
@young_master
《 هࢪ گونه کپے بࢪداࢪی حتے با نام نویسنده از ࢪمان پیگࢪد قانونے و الهے داࢪد 》