اتحاد مرگ و خواب و نیز از جمله آیاتی که دلالت می‌کند بر اتحاد نوم و موت آیه شریفه: « اللَّهُ یَتَوَفَّی الاْءَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الاْءُخْرَی إِلَی أَجَلٍ مُّسَمًّی [۲] » است، یعنی خدا می‌میراند و قبض روح می‌نماید نفوس را در حین موت، یعنی وقت انقضای اجل محدود. « وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا »، یعنی و نیز خدا آن نفسی را که « لم تمت » یعنی نیامده و نرسیده انقضای اجل طبیعی او قبض روح می‌نماید در نوم. پس نفس، در نوم و موت طبیعیِ حتمی در هر دو صورت در قطع علاقه از بدن دنیوی به وجهی واحد است، نهایت فرقی که دارند آن است که در موت طبیعی « فَیُمْسِکُ »، یعنی: پس نگاه می‌دارد آن نفسی را به کلّی قطع علاقه از بدن نموده، « وَ قَضَی عَلَیْهَا الْمَوْتَ » یعنی: گذشته است بر او موت محدود. ---------- [۲]: ۷ - سوره مبارکه زمر، آیه ۴۲. « وَ یُرْسِلُ الاْءُخْرَی »یعنی: ارسال می‌نماید دیگری را که نفس نائمه باشد در نوم دنیا، که نوم در نوم است در روز، و یقظه به بدن خود. « إِلَی أَجَلٍ مُّسَمًّی » تا انتهای اجل محدود معیّن. و آن که در حدیث وارد است: « النوم أخ الموت » [۳] . برادر او است نه عین او، به واسطه این است که در موت نفس از باب عدم استعداد بدن به کلّی از او قطع علاقه نموده، حتی آن قوای ضعیفه خسیسه خود را که به امر خدا مستخدم و مادام الحیاة بر بدن گماشته شده اند، از قبیل قوه لامسه و ماسکه و هاضمه و دافعه که ---------- [۳]: ۱ - مستدرک الوسائل، ج ۵، ص ۱۲۳. قوای نباتیه اند، هم بالتبع نفس قطع علاقه می‌نمایند، ولی در نوم اگر چه اکثر قوی و جنود نفس از قبیل قوّه سامعه و باصره و شامه و ذائقه و حسّ مشترک و واهمه و خیال و حافظه با نفس قطع علاقه کرده اند، ولی هنوز آن قوای طبیعیه که ذکر شد از جانب نفس به امر خدا در بدن باقی اند برای حفاظت او، و الاّ باید چنان که بدن در نوم نمی بیند و نمی شنود نیز هضم غذای مأکول و نگاه داری او در معده هم ننماید، نمی بینی که اگر سر خاری در نوم به بدن برسد لامسه درک نموده، انسان متنبّه و متألم می‌شود، پس به این جهت « نوم أخ الموت » است، نه عین او. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357