امید حجاج
حجاج لحظات آخر حیاتش میگفت: خدایا مردم میگویند تو مرا نمی بخشی، تو مرا ببخش. عمربن عبدالعزیز از این کلمه او متعجب بود و بر حال او غبطه میخورد، وقتی این مطلب برای حسن بصری حکایت شد، وی گفت: آیا براستی این حرف را زد؟ گفتند: آری.
گفت: امید میرود نجات یابد.
دست بالاتر از دست
شبلی به یکی از صوفیان رسید که سر میتراشید. شبلی گفت: به خاطر خدا سر مرا بتراش، سرتراش پذیرفت، شبلی برای تقدیر از کار وی چهل دینار به او داد. سرتراش نپذیرفت و گفت من برای خدا چنین کردهام و اجرت نمی خواهم. شبلی دست بر سر کوفت و به خود گفت: همه ی مردم، حتی سرتراش از تو بهتر است.
دهان و بینی
همه ی حیوانات که نفس میکشند، از بینی نفس میکشند. مگر آدمی که هم از بینی و هم از دهان نفس میکشد. علت آن این است که آدمی در حال گفتگو الزاماً حروف را از
مخرج قطع میکند و برخی از این حروف از بینی تلفظ میشوند و لذا به ناچار باید هوا در بینی جریان داشته باشد.
دامپزشکی که میخواست دهان اسبی باز کند وسیله کارش در دماغ اسب فرو رفت و در جا او را کشت.
#کشکول شیخ بهاء
https://eitaa.com/zandahlm1357