ماجرای لیلة المبیت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در شب اول ماه ربیع الاول، به امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: سران قریش می‌خواهند امشب مرا به قتل برسانند، آیا تو در جای من می‌خوابی تا من به غار ثور بروم؟ حضرت عرض کرد: در این صورت شما سالم می‌مانید؟ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: آری. امیرالمؤمنین (علیه السلام) تبسمی نمود و سجده شکر به جای آورد، وقتی که سر از سجده برداشت عرض کرد: آنچه را که مأمور شده ای انجام ده که چشم، گوش و قلبم فدای تو باد! به هرچه می‌خواهی فرمانم بده که همانند دستیار شما هستم. همان گونه که مقصود شماست در آن وارد می‌شوم و موفقیتم تنها از ناحیه خداست. [۱] سپس رسول خدا (صلی الله علیه و آله) امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در آغوش گرفت و هر دو گریه کردند و از هم جدا شدند. [۲] مشرکان از ابتدای شب، خانه حضرت را محاصره کردند و قرار بود حمله در نیمه شب صورت گیرد، اما ابولهب گفت: در این وقت، زنان و فرزندان در داخل خانه هستند و بعدها عرب درباره ما می‌گویند حرمت فرزندان عموی خویش را شکستند. [۳] امیرالمؤمنین (علیه السلام) درهای خانه را بست و پرده‌ها را کشید، آنان با سنگ بر حضرت که در بستر خوابیده بود، می‌زدند تا مطمئن شوند کسی در بستر خوابیده است البته شک نداشتند که وی رسول خداست، و صبح که با شمشیرهای برهنه به خانه هجوم بردند، وقتی علی (علیه السلام) را در بستر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مشاهده کردند، گفتند: محمد[صلی الله علیه و آله] کجاست؟ امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: مگر او را به من سپرده بودید که از من می‌خواهید؟ کاری کردید که او ناچار شد خانه را ترک کند. ---------- [۱]: . الامالی الطوسی ۴۶۵؛ حلیة الابرار ۱/۱۴۳؛ بحار الانوار ۱۹/۶۰؛ شجرة طوبی ۲/۲۳۷. [۲]: . الامالی الطوسی ۴۶۶؛ بحار الانوار ۱۹/۶۱؛ البرهان ۲ /۶۷۴؛ جواهر التاریخ ۱/۴۴۷. [۳]: . السیرة الحلبیه ۲/۱۹۱؛ بحار الانوار ۱۹/۵۰. در این هنگام به سوی امیرالمؤمنین (علیه السلام) یورش بردند و او را آزردند و سپس از خانه بیرون کشیدند و کتک زدند و ساعتی هم در مسجدالحرام زندانی کرده و تا سرحد مرگ زدند و آزادش کردند، سپس در جهت مدینه به تعقیب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پرداختند. [۱] ---------- [۱]: . الخصال ۵۶۰؛ بحار الانوار ۱۹/۵۱ و ۹۲؛ تفسیر نورالثقلین ۲/۲۱۹؛ تفسیر القمی ۱/۲۷۶. https://eitaa.com/zandahlm1357