🌟💐🌟💐🌟💐 💐🌟💐🌟💐 🌟💐🌟💐 💐🌟💐 🌟💐 💐 💐قسمت سی و چهارم 🌟 🔱داستانهاى_هزار_و_يك_شب_دربار 🔰خاطرات_پروين_غفارى 🔱دردی جانکاه در درونم جاری شد. به راستی من چندمین قربانی عدل بودم⁉️🔞 ⚜ هیچ وقت نفهمیدم که چه مدت زمانی را در بیهوشی گذرانده بودم و در آن زمان بر من چه گذشته بود . 🔱مادرم و فردوست نیز هیچ‌گاه در این خصوص صحبتی نکردند. تنها این نکته را به یاد دارم که وقتی چشمانم را باز کردم از پرده های مخملی مطب خبری نبود. کفش اتاق عمل غرق در خون بود و پرده ها را برای جلوگیری از جاری شدن خون به بیرون از اتاق کنده و بر روی زمین انداخته بودند . ⚜با این عمل ناجوانمردانه برای تمام عمر سلامت جسمی و روحی ام را از دست دادم و تا امروز نیز آثار و عواقب آن را تحمل می کنم. 🔱 گناه این جنایت را به پای شاه و عدل نوشتم .اگرروزی از تقصیر شاه بگذرم، از گناه عدل نخواهم گذشت♨️ ⚜ سالها بعد وقتی که با دختر و نوه عدل آشنایی بیشتری پیدا کردم به عدالت خداوند ایمان بیشتری یافتم . چرا که در همین دنیا پاداش این جنایت ها و خوش خدمتی هایش را گرفته بود... 🔰 درخانه اگر کس است یک حرف بس است... 🔱 در ایام نقاهت پس از عمل کورتاژ ناشیانه ،به دلیل عفونت اعضای داخلی تا لب مرگ پیش رفتم. ⚜ فشارم آنقدر پایین بود که قادر به راه رفتن عادی نبودم .هر روز فر دوست به نمایندگی از سوی شاه بر بالینم حاضر می شد .دکتر ایادی پزشک مخصوص شاه نیز از من عیادت می کرد. 🔱 پس از اینکه شاه دو بار تلفنی حالم را پرسید، مادرم عکسی را که خود او به همراه سند منزل فرستاده بود بالای سرم روی طاقچه گذاشت ⚜ حدس می زد که ممکن است شاه هوس کند به دیدار من بیاید مسلما اگر او تصویر خود را بر روی طاقچه میدید تاثیر مثبتی بر روی او می گذاشت... ادامه دارد.... ✍ 📔برگرفته از كتاب تا سياهى در دام شاه 🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐 @zandahlm1357