من نهج البلاغه میخوانم:
بهگونهاى كه ديگران در سخن گفتن بر او پيشى مىگرفتند؛ ولى هيچكس در سكوت بر او پيشى نمىگرفت و اين در واقع نكوهش و مذمتى است از پرگويى و مدح و ستايشى است دربارۀ سكوت، زيرا مىدانيم سخن گفتن خطرات زيادى دارد؛ بسيارى از گناهان كبيره با سخن انجام مىشود و پرهيز از آنان به وسيلۀ سكوت حاصل مىگردد.
سالكان طريق الى اللّه يكى از مهمترين مواد برنامۀ خود را صمت و سكوت مىدانند و هرگز حضور قلب و نيروهاى خود را با سخن گفتن بسيار به هدر نمىدهند و در حال سكوت مىتوانند بيشتر دربارۀ عظمت خدا بينديشند و به اصلاح خويش بپردازند. به همين دليل افرادى كه سكوت فراوان دارند، افرادى فكور و آگاهند. در حديثى از امام على بن موسى الرضا عليه السلام مىخوانيم:
«مِنْ عَلامَاتِ الْفِقْهِ الْحِلْمُ وَ الْعِلْمُ وَ الصَّمْتُ إِنَّ الصَّمْتَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْحِكْمَةِ إِنَّ الصَّمْتَ يَكْسِبُ الْمَحَبَّةَ إِنَّهُ دَلِيلٌ عَلَى كُلِّ خَيْرٍ؛ از نشانههاى فهم و شعور، بردبارى و علم و سكوت است. به يقين سكوت، درى از درهاى دانش است. سكوت، محبت مردم را به انسان جلب مىكند و راهنما به سوى هر خير است. ١
از رواياتى كه كلينى رحمه الله در باب پيشگفته (الصُّمْتُ وَ حِفْظُ اللِّسانِ) نقل كرده معلوم مىشود كه در عصر ائمه عليهم السلام بعضى از اصحاب، زبان خود را در مدح آن حضرت و اسرار اهل بيت عليهم السلام باز مىگذاشتند و سبب مشكلاتى براى شيعيان مىشدند. در آن زمان، ائمۀ هدى عليهم السلام پيروان خود را به سكوت مضاعف دعوت مىكردند، ازاينرو در حديثى مىخوانيم كه امام صادق عليه السلام به يكى از ياران خود به نام «سالم» فرمود:
«يَا سَالِمُ احْفَظْ لِسَانَكَ تَسْلَمْ وَ لا تَحْمِلِ النَّاسَ عَلَى رِقَابِنَا؛ اى سالم! زبانت را حفظ كن تا سالم بمانى و مردم را بر گردن ما سوار نكن». ٢
دربارۀ سكوت بهكرار به تناسب سخنان مولا عليه السلام سخن گفتيم و پس از اين نيز خواهد آمد.
البته روشن است سخنان سنجيده و حساب شده در باب تعليم و تعلم، امر به معروف و نهى از منكر و امثال آن مستثناست. در ذيل كلام حكمتآميز ١٨٢ بحث فراوانى در اين زمينه داشتيم.
سپس در دهمين وصف او كه در واقع تأييدى بر وصف گذشته است، مىفرمايد:«او بر شنيدن حريصتر بود تا گفتن»؛ (وَ كَانَ عَلَى مَا يَسْمَعُ أَحْرَصَ مِنْهُ عَلَى أَنْ يَتَكَلَّمَ) .
روشن است كه بسيارى از علوم و دانشهايى كه عايد انسان مىشود از طريق شنوايى است. تمام دروس را انسان از استادش با شنيدن فرا مىگيرد و حل مشكلات را از اين طريق انجام مىدهد. درست است كه سخن گفتن اگر به صورت تعليم به ديگران باشد آن هم داراى فضيلت بسيار است؛ ولى فراموش نكنيم كه اين سخن گفتن در صورتى مفيد است كه طرف، سكوت كند و سخنان را بشنود.
به خصوص اگر انسان در محضر عالمى حضور پيدا كند، هرچه سكوت و استماعش بيشتر باشد بهرۀ او بيشتر خواهد بود و به عكس اگر در محضر او پرحرفى كند از فوايد مهمى محروم خواهد شد.
بعضى از شعرا در اينجا نكتهاى دارند و مىگويند: اگر خداوند دو گوش به انسان داده و يك زبان، معنايش اين است كه شنيدن تو بايد دو برابر گفتن تو باشد.
دادند دو گوش و يك زبانت ز آغاز يعنى كه دو بشنو و يكى بيش مگو
آنگاه در يازدهمين و آخرين وصف مىفرمايد:«او چنان بود كه هرگاه دو كار برايش پيش مىآمد انديشه مىكرد كه كدام به هوا و هوس نزديكتر است، با آن مخالفت مىورزيد.(و آن را كه خلاف هواى نفس بود مقدم مىشمرد)»؛ (وَ كَانَ إِذَا بَدَهَهُ أَمْرَانِ يَنْظُرُ أَيُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَى الْهَوَى فَيُخَالِفُهُ ١) .
بسيار مىشود كه انسان در زندگى خود بر سر دو راهى قرار مىگيرد كه كارى را انجام دهد يا نه و گاه به ترديد مىافتد كه كدام يك از فعل و ترك يا كدام يك از دو كار متضاد، به رضاى خدا نزديكتر است. امام عليه السلام در بيان اين وصف برادر الهى معيارى بيان فرموده و آن اينكه بنگرد كدام طرف موافق هواى نفس است، آن را رها سازد و به سراغ طرفى برود كه برخلاف هواى نفس اوست و اين معيارى است براى شناخت حق از باطل در موارد شك و ترديد و قرار گرفتن بر سر دو راهىهاى زندگى.
در پايان، امام عليه السلام در مقام نتيجهگيرى كلى از مجموع اين صفات برجستۀ انسانى كه اين برادر الهى واجد همۀ آنها بود مىفرمايد:«(اگر مىخواهيد راه سعادت و نجات را پيدا كنيد) بر شما باد كه اين صفات را تحصيل كنيد، پيوسته با آن باشيد و از يكديگر در داشتن آنها سبقت بگيريد و اگر نمىتوانيد همۀ آنها را انجام دهيد (به مقدار توان انجام دهيد) و بدانيد انجام مقدار كم بهتر از ترك بسيار است»؛ (فَعَلَيْكُمْ بِهَذِهِ الْخَلائِقِ فَالْزَمُوهَا وَ تَنَافَسُوا فِيهَا فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِيعُوهَا فَاعْلَمُوا أَنَّ أَخْذَ الْقَلِيلِ خَيْرٌ مِنْ تَرْكِ