یاد بخشش نکردن
دختری به ابوالعیناء گفت: انگشترت را به من ده تا همواره تو را یاد کنم. ابوالعیناء گفت:
مرا یاد کن که انگشتر به تو ندادم.
پاسخ تمسخر
زنی به ابوالعیناء گفت: ای کور! ابوالعیناء گفت: چیزی بهتر از کوری من ندیدی تا چهره ات را آشکار کنی!
اصرار فقیر
حاجتمندی بلیغ، حاجتی داشت و حاکمی وعده داد نزدیک عصر حاجت او را روا کند.
بلیغ ظهر آمد. حاکم گفت: مگر نگفتم وقت عصر بیا. حاجتمند گفت: درست است ولی افراط در خواستن بهتر است از سستی کردن.
جامی
ای در اسباب جهان پای تو بند
مانده از راه بدین سلسله چند
بگسل از پای خود این سلسله را
باشد از پی برسی قافله را
قافله پی به مسبب برده
تو در اسباب قدم افشرده
عنکبوت ار نه ای از طبع دنی
تار اسباب بهم چند تنی
تا کند روز جهان افروزی
هیچ روزی نبود بی روزی
یاد میکن که چسان مادر تو
بود عمری صدف گوهر تو
داشت بیخواست مهیا خورشت
داد از خون جگر پرورشت
از شکم جا به کنارش کردی
شیر صافیش ز پستان خوردی
چون توانا شدی از قوة شیر
گشتی از کاسه و خوان قوت پذیر
خوردی از مائده ی بهروزی
سالها بی غم روزی روزی
غم روزیت چو در جان آویخت
آبت از دیده و از دل خون ریخت
دست تا چون به میان آوردی
کار خود را به زیان آوردی
#کشکول_شیخ_بهاء
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯
@zandahlm1357