; تواضع و فروتنى صاحبش را به مقام بالا مى رساند، بنابراين فروتنى کنيد تا خدا شما را بالا ببرد».(16)
در شانزدهمين نکته حکمت آميز مى فرمايد: «هيچ شرافتى چون علم و دانش نيست»; (وَ لاَ شَرَفَ کَالْعِلْمِ).
«شرف» به معناى شايستگى و عظمت و افتخار و نيکنامى است و به يقين، اين امور از طريق علم و دانش به دست مى آيد زيرا علم و آگاهى کليد همه افتخارات و ارزش هاى انسانى است و براى افراد نادان و جاهل جايى در جامعه انسانى وجود ندارد.
قرآن مجيد و روايات اسلامى پر است از آيات و رواياتى که در مدح و ستايش علم آمده است تا آنجا که مرکّب هاى نوک قلم دانشمندان از خون شهيدان برتر شمرده شده است.
در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم که فرمود: «طََلْبتُ الشَّرَفَ فَوَجَدْتُهُ فِى الْعِلْمِ; من به سراغ ارزش و شخصيت و شرف رفتم، آن را در علم و دانش يافتم».(17)
بديهى است منظور از «علم» علوم و دانش هايى است که يا جنبه معنوى دارد و يا دنياى انسان ها را سامان مى بخشد.
در هفدهمين نکته حکيمانه مى فرمايد: «هيچ عزتى چون حلم نيست»; (وَ لاَ عِزَّ کَالْحِلْمِ).
حليم به کسى گفته مى شود که در برابر افراد نادان و جاهل و بى ادب عکس العمل نشان نمى دهد همچنين مشکلات زندگى را تحمل مى کند و بر اثر سعه صدر و فکر بلند، آنها را در خود حل مى نمايد و در مقابل حوادث سخت، دست پاچه نمى شود و همين ها باعث عزت اوست و بسيار ديده شده که مردم به حمايت افراد حليم در مقابل نادان برمى خيزند.
افراد بردبار در نظر مردم عزيزند، زيرا سکوتشان در برابر افراد نادان، سبک سر و بى ادب بر عزت و شخصيتشان مى افزايد; ولى نابردباران در کوچک ترين مسائل درگير مى شوند و همين امر از عزت و احترامشان مى کاهد.
در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «ما أعَزَّ اللّهُ بِجِهْل قَطُّ وَ لا أذَلَّ بِحِلْم قَطُّ; خدا هرگز کسى را به سبب جهل و نادانى عزت نداد و هرگز کسى را به موجب حلم و بردبارى ذليل نساخت».(18)
آن گاه در هجدهمين و آخرين نکته حکيمانه مى فرمايد: «هيچ پشتيبانى مطمئن تر از مشورت نيست»; (وَ لاَ مُظَاهَرَةَ أَوْثَقُ مِنَ الْمُشَاوَرَةِ).
نا گفته پيداست که هر انسانى فکرى و عقل و تشخيصى دارد; هنگامى که عقول و افکار به يکديگر ضميمه شوند بسيار قوى تر عمل مى کنند، مسيرها روشن، موانع برطرف و نزديک ترين راه به مقصد غالباً معلوم مى شود و از اين طريق پشتيبانى مهمى براى هر فردى حاصل مى گردد.
همان گونه که در نيروهاى جسمانى چنين است که نيروى يک فرد همچون ريسمان باريکى است که گسستن آن آسان است; ولى هنگامى که نيروها به يکديگر ضميمه شد و طناب محکمى از آن تشکيل گرديد، به گفته شاعر: «چون به هم برتافتى اسفنديارش نگسلد». اين حکم در نيروهاى فکرى نيز کاملاً جارى است.
بر اين اساس يکى از صفات برجسته مؤمنان در قرآن مجيد انجام امور با مشورت ذکر شده است و مى فرمايد: (وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ)(19) حتى شخص پيغمبر(صلى الله عليه وآله) به مقتضاى (وَشَاوِرْهُمْ فِى الاَْمْرِ)(20) مأمور به مشورت با مؤمنان
بوده است.
در ذيل حکمت 54 که امام(عليه السلام) فرموده بود: «وَلا ظَهيرَ کَالْمُشاوَرَةِ» شرح مبسوطى درباره اهميت مشورت و آثار پربار آن و در جلد دوم، ضمن خطبه 35 نيز بحثى تحت عنوان بهره گيرى از آراى اهل نظر داشتيم.
در تفسير نمونه نيز ذيل آيات فوق بحث هاى قابل ملاحظه اى آمده است.(21)در پايان اين گفتار حکيمانه و پربار که مشتمل بر هجده توصيه اخلاقى مهم بود ذکر اين نکته لازم است که اين سخنان گرچه در اينجا به صورت يک جا جمع شده ولى قسمت هايى از آن در احاديث مختلف با شأن ورودهاى گوناگون آمده است و بعيد نيست بسيارى از آنها را امام(عليه السلام) به طور مکرّر به مناسبت هاى گوناگون بيان کرده باشد.
به يقين کافى است که انسان به همين يک گفتار حکيمانه در زندگى عمل کند تا خوشبخت و سعادتمند و پيروز در جنبه هاى مادى و معنوى گردد.
(1). کافى، ج 1، ص 28، ح 33.
(2). کافى، ج 8، ص 150، ح 130.
(3). بحارالانوار، ج 75، ص 9، ح 65.
(4). مستدرک الوسائل، ج 12، ص 201، ح 4.
(5). غررالحکم، ح 5081.
(6). ميزان الحکمة، ح 22236.
(7). صف، آيه 10-12.
(8). نحل، آيه 96.
(9). بقره، آيه 261 .
(10). کافى، ج 1، ص 68، ح 10.
(11). مجمع البحرين، ماده «ورع».
(12). کافى، ج 2، ص 128، ح 2.
(13). بحارالانوار، ج 74، ص 63، ح 4 و کافى، ج 8، ص 20، خطبة الوسيلة.
(14). کافى، ج 2، ص 106، ح 4.
(15). همان، ص 107، ح 7. (در تحف العقول، ص 369، به جاى عبارت «ذنوباً»، «ذنوب» آمده است که صحيح تر به نظر مى رسد).
(16). کافى، ج 2، ص121، ح 1.
(17). مستدرک الوسائل، ج 12، ص 174، ح 13810.
(18). کافى، ج 2، ص 112، ح 5.
(19). شورى، آيه 38 .
(20). آل عمران، آيه 159.
(21). به جلد 3 و 20 تفسير نمونه مراجعه فرماييد.