.......: آنچه در آستين داري بايد بشكني محمد بن زيد رازي گفت: زمانيكه مأمون حضرت رضا عليه السلام را وليعهد خود كرد من در خدمت حضرت بودم كه يك نفر از خوارج كاردي را به زهر آلوده كرده و به ياران خود گفته بود من نزد اين مردي كه خودش را فرزند رسول خدا مي‌داند مي‌روم، مي‌پرسم چرا داخل شدي در آنچه اين طاغي «مأمون» وارد شده براي چه وليعهدي مأمون را قبول كرده است» پس اگر دليلي «قانع كننده» نياورد، من مردم را از او راحت مي‌كنم «يعني او را با همين كارد مي‌كشم» كارد را هم در آستينش پنهان كرد. [صفحه ۹۵] چون اجازه ورود گرفت وبر حضرت رضا عليه السلام وارد شد. ابتداء حضرت به او فرمود: جواب سئوال تو را مي‌دهم اما به شرط اينكه تو هم به اين شرط وفادار باشي. آن مرد گفت: شرط چيست؟ حضرت فرمود: اگر جوابي كه مورد پسند تو بود بايد آنچه كه در آستين پنهان كرده اي بشكني و دور اندازي. آن مرد خارجي از شنيدن سخن حضرت متحير شد و فورا آن كارد را بيرون آورد و شكست و دور انداخت آنگاه به حضرت عرضه داشت بگو بدانم به چه جهت داخل شدي در آنچه آن طاغي «مأمون» در آن داخل شده «يعني چرا وليعهدي مأمون را قبول كرده اي؟ » و حال آنكه گروه كافرند و شما فرزند پيغمبري، و چه چيزي بر اين امر شما را وادار كرد؟ حضرت رضا عليه السلام فرمودند: آيا كفر اين گروه بدتر است يا كفر عزيز مصر «زمان حضرت يوسف عليه السلام» و اهل مملكت او و حال آنكه اين گروه «مأمون» به يگانگي خدا اقرار دارند و اما اهل مصر به يگانگي خدا اقرار نداشته و خدا را نمي شناختند و [صفحه ۹۶] يوسف فرزند پيغمبر پيامبر عليهماالسلام و پيغمبر زاده بود و به عزيز مصر كه كافر بود فرمود: مرا بر خزائن زمين فرمان فرما كن به درستي كه من حفظ كننده و عالم و دانايم. و آنگاه يوسف عليه السلام در مجالس فراعنه مي‌نشست اما من مردي از اولاد رسول خدايم و مرا به زور و قبول اين امر وادار كرده اند پس ديگر سرزنش و عتاب تو چيست؟ » «يعني سرزنش تو بي مورد است. » مرد خارجي گفت: «قبول كردم» و ديگر شما را سرزنش نمي كنم و شهادت مي‌دهم كه توئي فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله و صادق و راستگويي. مسلم و محقق است كه حضرت رضا عليه السلام و همه ائمه طاهرين عليهماالسلام صفت حميده تسليم و رضا را به اعلي درجه دارا بوده اند و ميدانستند كه رضاي خدا در چه امر است، پس رضاي حق را اختيار مي‌كردند دراينجا امام عليه السلام رضاي خدا را در اين ميدانستند كه ولايت عهدي را قبول كنند و كشته نشوند. در ضمن بزرگترين عنايت حضرت درباره آن شخص [صفحه ۹۷] خارجي اين بود كه او را از مرض جهل و ناداني و بي معرفتي و حس انتقامجويي و جرئت پيدا كردن بر كشتن امام عليه السلام مبدل به شناخت و معرفت و علم امام عليه السلام نسبت به كار زشتي كه مي‌خواست انجام دهد آگاهي دهد و شهادت به راست گوئي حضرت بدهد و چه عنايتي از اين بالاتر و بهتر كه انسان نسبت به امامش معرفت پيدا كند و تسليم او گردد. گداي كوي شمائيم و حاجتي داريم روا مدار كه محروم از آستان برويم https://eitaa.com/zandahlm1357