.......:
درخواست اقامت در عراق
چون ماندن امام رضا عليه السلام در مركز خلافت براى مامون مشكلاتى به وجود آورده بود، نمى دانست كه چگونه از امام رهايى يابد و مشكلات گذشته پيش نيايد. بدين وسيله به اين فكر افتاد تا از امام درخواست رفتن به عراق نموده و در آن جا آن حضرت را وادار به اقامت اجبارى كند.
محمدبن عبدالله افطس گويد: بر مامون داخل شدم. پس
او مرا بسيار به خود نزديك گردانده و احترامم كرد. سپس گفت: خداى رحمت كند ابوالحسن الرضا عليه السلام را. چه قدر عالم بوده است! روزى مرا از يك امر بسيار عجيبى باخبر ساخت، چرا كه پس از پايان پذيرفتن بيعت مردم با وى براى ولايتعهدى، شبى ضمن گفت وگو با او به وى گفتم: فدايت شوم! چنين مى بينم كه تو به عراق بروى و من در خراسان خليفه و نماينده تو باشم. حضرت لبخندى زده فرمود: به جانم قسم چنين كارى نخواهم كرد. زيرا در اين سرزمين براى ما مسكنى هست كه هرگز از اين جا بيرون نخواهم رفت تا مرگ من فرا رسد و از همين جا به سوى محشر خواهم رفت. به او عرض كردم: چه كسى اين را به تو گفته است؟ در پاسخ گفت: آگاهى من نسبت به جايگاهم همانند علم و آگاهى من است به جايگاه تو. عرض كردم: جايگاه من كجاست؟ فرمود: بين من و تو فاصله مكانى بسيارى
خواهد بود. من در مشرق مى ميرم و تو در مغرب خواهى مرد. پس هر چه تلاش كردم كه او را به خلافت تطميع كنم، او نپذيرفت.
https://eitaa.com/zandahlm1357