.......: سيد امير على نيز درباره ابومسلم چنين گفته است: « او تا اين زمان پيوسته نه تنها دوستدار، بلكه با سرى پرشور مخلص فرزندان على بود. » (۳۱) و صاحب قاموس الاعلام نيز چنين آورد: « ابومسلم نخست خلافت را تقديم امام صادق نمود. ولى او آن را نپذيرفت. » (۳۲) اما ابوسلمه نيز چون اوضاع را پس از درگذشت ابراهيم امام به زيان خود ديد، در حالى كه سفّاح در منزلش بود، كسى را از پى امام صادق عليه السلام فرستاد تا بيايد و بيعت او را بپذيرد و نهضت را به نام او تمام كند. در ضمن، نامه مشابهى نيز براى عبداللَّه بن حسن فرستاد. ولى امام صادق در نهايت هوشيارى و احتياط خواهش او را نپذيرفت و نامه اش را سوزاند و پيك را نيز از پيش خود براند. (۳۳) هنگامى كه پرچمهاى پيروزى به اهتزاز درآمد، ابوسلمه براى بار دوم به او نامه نوشت كه: « هفتاد هزار جنگجو در ركاب ما آماده هستند، اكنون موضع خود را روشن كن ». امام صادق باز هم جواب ردّ داد. (۳۴) اما سليمان خزاعى كه طرّاح اصلى انقلاب خراسان بود، سرنوشتش آن شد كه روزى در مواجهه با عبداللَّه بن حسين اعرجكه هر دو ابوجعفر منصور را در خراسان همراهى مى كردند ومنصور هم از سوى سفّاح به آن سامان آمده بودگفت: « اميدواريم كار شما (علويان) با موفقيّت تمام شود. به هر چه مى خواهيد ما را فرابخوانيد ». همين كه ابومسلم از اين ماجرا آگاه شد دستور قتل سليمان را صادر كرد. (۳۵) تمام اين جريانات دست كم دلالت بر آن دارند كه بيشتر رهبران نهضت نمى دانستند كه خليفه قرار است از عبّاسيان سربرآورد و بنابراين نام او را به طريق اولى نمى دانستند. ب: از مطالعات گذشته چنين برمى آيد كه عباسيان امر را بر مردم مشتبه كرده و آنان را فريب داده بودند، چه در آغاز كار به زعمشان چنين آورده بودند كه انقلاب به سود علويان تمام خواهد شد، اما ديرى نپاييد كه به فكر يافتن دفاع در برابر اعتراضهاى آينده مردم افتادند. از اين رو، سلسله مراتب را اين گونه جعل كردند كه گفتند: امام از على به ابن حنفيّه و سپس به ابوهاشم و از وى نيز به على بن عبداللَّه بن عباس مى رسد. اما اين سخن چيزى جز همان عقيده « كيسانيّه » نبود. مردم براستى فريب عباسيان را خوردند، چه همواره مى پنداشتند كه دارند در راه علويان گام برمى دارند. (۳۶) حتى عبداللَّه بن معاويه نيزچنان كه گذشتاز حقيقت امر ناآگاه بود. يكى از فريب خوردگان كه پس از مدّتها از خواب غفلت بيدار شد، سليمان خزاعى بود كه پيوسته اميد داشت نهضت به سود علويان تمام شود. ابومسلم خراسان نيز به نوبه خود فريب سفّاح را خورد و اين نكته را خود روزى نزد منصور برملا كرد. ابراهيم امام نيز پيش از اين فريب ابومسلم را خورده بود، چه هر دو امامت و وصايت را براى خويشتن ادّعا مى كردند و آيات مربوط به اهل بيت را طورى تحريف كرده بودند كه بر خودشان تطبيق كند. پى آمد اينها همه آنبود كه كار از دست اهلش خارج شد و در مكانى بس بيگانه حلول كرد. (۳۷) https://eitaa.com/zandahlm1357