ج: از مطالبى كه شايان دقّت در اين مقام است، خوددارى امام صادق از پذيرفتن پيشنهادهاى ابوسلمه و ابومسلم مى باشد كه اينان پيوسته اصرار داشتند كه نهضت را براى او و به نام وى تمام كنند.
علت
اين امر آن بود كه امام عليه السلام مى دانست كه اين افراد هدفى جز رسيدن به آمال خود در زمينه حكمرانى و سلطه جويى ندارند. امام مى دانست كه آنها به زودى كسى را كه ديگر به دردشان نخورد و يا در سر راهشان بايستد، نابود خواهند كرد. اين همان سرنوشتى بود كه گريبانگير ابومسلم، سليمان بن كثير، ابوسلمه و ديگران شد و ديديم كه همگى سرانجام به قتل رسيدند.
دليل ما بر اين ادعا جوابى است كه امام عليه السلام به ابومسلم داده بود: « نه تو مرد مكتب منى و نه اين روزگار، روزگار من است ». همين گونه گفتگويى كه ميان امام عليه السلام و عبداللَّه بن حسن گذشت به هنگام دريافت نامه اى از سوى ابومسلم كه شبيه نامه ابومسلم بود. باز امام صادق در موقعيت ديگرى فرمود: مرا باابوسلمه چه كار، چه او شيعه و پيرو شخصى غير من است.
د: سخنان صريح ابوسلمه و موضع امام در برابر وى و اين كه درباره اش مى گفت: ابوسلمه شيعه كسى ديگر غير ماست؛ نادرستى رواياتى را روشن مى سازد كه حاكى از تمايل راستين وى و ابومسلم به علويان مى باشند، رواياتى كه مى گويند ابومسلم به مجرّد ورود به خراسان خواهان يك خلافت علوى بود، چنان كه ذهبى، شارح « شافيه ابى فراس » و نيز تاريخ خميس اين گونه نوشته اند. بر چنين تمايلى هيچ دليلى جز نامه اى كه بدان اشاره رفت، وجود ندارد و ديديم كه هدف از اين نامه نگاريها هم چيزى جز
محكم كارى در امور آن هم به نفع عباسيان نبود، به ويژه اگر توجه كنيم كه ابومسلم خود چندين نهضت علويان را خنثى كرده بود. به قول خوارزمى، ابومسلم طرفداران علويان را در هر دشت و بيابان و زير هر سنگ و كلوخى كه مى يافت، شديداً تعقيب مى كرد. (۳۸)
https://eitaa.com/zandahlm1357