.......:
او را بمن بخشيد
در منتخب التواريخ در باب دهم از والد خود محمدعلي خراساني مشهدي كه قريب هفتاد سال به خدمت فراش در آستان قدس رضوي مفتخر بوده نقل نمود:
در اوائل كه من به خدمت فراشي آستان رضوي مشرف شده بودم يكي از خدامهاي هم كشيكم كه مردي زاهد و عابد بود و چون شبهاي خدمتش در آستان قدس درب حرم مطهر را ميبستند آن مرد صالح مانند ساير خدام به آسايشگاه نمي رفت بخوابد بلكه در همان رواقي كه در بسته ميشد و آنجا را دار الحفاظ ميگويند مشغول تهجد و عبادت ميشد و هرگاه خسته ميشد و كسالت پيدا ميكرد سر خود را به عتبه در ميگذاشت تا في الجمله كسالتش برطرف شود.
شبي سرش را بر عتبه مقدسه گذاشته بود ناگاه صداي بازشدن در ضريح مطهر به گوشش ميرسد. (پدرم برايم نقل كرد ولي در خاطرم نيست كه در خواب يا بيداري بوده) تا صداي باز شدن در ضريح را ميشنود بخيال اينكه شايد وقت در بستن حرم كسي در حرم مانده بوده و در را بسته اند.
فورا برمي خيزد برود سر كشيك يعني بزرگ خدام را خبر كند ناگهان ميبيند درب حرم مطهر باز شد و يك بزرگواري از حرم بيرون آمد و دري كه از دار الحفاظ بدار السياده است باز شد و آن جناب بدار السياده رفت.
مي گويد
من هم پشت سرش رفتم تا از دار السياده بيرون شد تا رسيد به ايوان طلا و لب ايوان ايستاد. من هم با كمال ادب نزديك محراب ايستادم سپس ديدم دو نفر با كمال ادب آمدند و با حال خضوع در برابر آن حضرت ايستادند.
آن حضرت به آن دو نفر فرمود بشكافيد اين قبر را و اين خبيث را از جوار من بيرون ببريد و اشاره به قبري كه در صحن مقدس پشت پنجره بود كرد و من مشاهده ميكردم.
ديدم آن دو نفر با كلنگها قبر را شكافتند و شخصي را در حاليكه زنجير آتشين به گردنش بود بيرون آوردند و كشان كشان از صحن مقدس بطرف بالا خيابان ميبردند. ناگاه آن شخص روي خود را به جانب آن بزرگوار كرد و عرض كرد يابن رسول الله من خود را مقصر و گناهكار ميدانستم و به خاطر همين هم وصيت كردم مرا از راه دور بياورند و در جوار شما دفن كنند.
زيرا در جوار شما بزرگوار امنيت و آسايش است و به شما پناهنده شدم. تا اين سخن را گفت آن حضرت به آن دو نفر فرمود برگردانيد او را. ناقل حكايت بيهوش ميشود. سحر چون سر كشيك و خدام براي بازكردن در ميآيند ميبينند آن مرد كشيكچي افتاد پس او را بهوش ميآوردند و او قضيه را نقل ميكند.
مرحوم پدرم گفت من با او و جمعي از خدام به آن محلي كه ديده بود به ما نشان داد و ما آثار نبش قبر را به چشم خود ديديم. [۶۵].
آمدم اي شاه براتم بده
غرق گناهم حسناتم بده
بهر گدائي به درت آمدم
راندهام از خود درجاتم
بده
ضامن هر بيكس و بي ياوري
بيكسم از خود ثمراتم بده
https://eitaa.com/zandahlm1357