حال اين خودش يك عجيبى استاز عجايب تاريخ كه چگونه است كه چنين مأمونى حاضر مى شود كه حضرت رضا را از مدينه احضار كند , دستور بدهد كه برويد او را بياوريد , بعد كه مىآورند موضوع را به امام عرضه بدارد , ابتدا بگويد خلافت رااز من بپذيرد (۲) , و در آخر راضى شود كه با تو بايد ولايتعهد را از من بپذيرى , و حتى كار به تهديد برسد , تهديدهاى بسيار سخت. او در اين كار چه انگيزه اى داشته؟ و چه جريانى در كار بوده است؟ تجزيه و تحليل كردن اين قضيه از نظر تاريخى خيلى ساده نيست. جرجى زيدان در جلد چهارم (تاريخ تمدن (همين قضيه را بحث مى كند و خودش يك استنباط خاصى دارد كه عرض خواهم كرد , ولى يك مطلبرا اعتراف مى كند كه بنى العباس سياست خود را مكتوم نگاه مى داشتند حتى از نزديكترين افراد خود و لهذا اسرار سياست اينها مكتوم مانده است. مثلا هنوز روشن نيست كه جريان ولايتعهد حضرترضا براى چه بوده است؟ اين جريان از نظر دستگاه خلافت فوق العاده مخفى نگاه داشته شده است https://eitaa.com/zandahlm1357