📝📝📝 📖 ادامه مبحث بابی گری ؛ سفر باب به اصفهان 🔖 در اين هنگام، ملاحسين بشرويه ای، منوچهرخان معتمدالدوله، حاکم اصفهان را تشويق کرد که باب را نزد خود فراخواند. از طرفي، شيراز به بيماري وبا آلوده و کنترل شهر از دست حسين خان خارج شد. بنابراين باب، فرصت را مغتنم شمرد و روي به اصفهان نهاد و مدتي را در خانة معتمدالدوله (منوچهر خان گرجي) سپري کرد. معتمدالدوله، مردي مرموز بود. وي اصالتاً مسيحي‌تبار و از بقاياي امراي گرجستان بود که آغا محمدخان قاجار، او را همراه 15 هزار نفر در شانزدهم ربيع‌الاول 1190 اسير کرده بود. وي توانست با تقرب به دربار شاه، نظر مثبت شاه را به خود و برادرش جلب کند. نهايتا اينکه در اواخر سلطنت فتحعلي شاه قاجار، منوچهرخان براي استانداري اصفهان منصوب شد. منوچهرخان، گرچه به مسلماني تظاهر داشته؛ اما در واقع به اسلام بي‌اعتقاد بود. نبيل زرندي مورخ بهائی در تاريخ خود به نقل از منوچهر خان مينويسد: «...من تاکنون ديانت اسلام را قلباً معتقد نبودم و اقرار و اعتراف جازم به صحت اسلام نداشتم. بيانات اين جوان(اشاره به باب) مرا قلباً به ديانت اسلام وادار کرد و اين جوان (اشاره به باب) حقيقت اسلام را به من نشان داد.» وي باب را در بهترين اتاق از عمارت خورشيد جاي داد و خود، امور وي را بر عهده داشت. بعد از مرگ منوچهرخان برادرش گرگين‌خان - که بهائيان او را «گرگين پرکين» ميخوانند – به جاي منوچهر بر کرسي حکومت تکيه زد. وي در نخستين فرصت، باب را براي مجازات به پايتخت اعزام کرد؛ اما وی هرگز به تهران نرفت؛ زيرا اساساً اجازه ورود به وي ندادند و از راههاي کوهستاني به قلعه ماکو تبعيد شد. ظاهراً باب در آن قلعه از آرامش نسبي برخوردار بود؛ زيرا در آنجا با فراغ بال، کتاب بيان را (البته ناقص) نوشت. وي با ارائه اين کتاب؛ اسلام و قرآن را منسوخ اعلام کرد.🔺🔺 https://eitaa.com/zandahlm1357