.......: مدرسه ای که تعطیل شد به مأمون خبر دادند که امام رضا علیه السلام در منزلِ خود جلساتی تشکیل داده و در آن جلسات، مسایل مهم کلامی و دینی را برای مردم بیان می‌کند؛ مردم دسته دسته می‌آیند و می‌روند. هر کس می‌آید، شیفته ی آقا می‌شود و هر روز این جلسات، رونق بیشتری می‌یابد. مأمون به شدت عصبانی شد و دستور داد نگهبانان منزل حضرت از ورود مردم به خانه ی ایشان جلوگیری کنند. روز بعد کلاس عالی درس تعطیل شده بود. [۱] نماز عید مأمون اصرار داشت که آقا نماز عید را بخوانند. امام رضا علیه السلام فرمودند: «با شما شرط کرده بودم که در هیچ کاری دخالت نکنم». گفت: «می خواهم دل مردم با شما همراه شود! » ---------- [۱]: . عیون اخبار الرّضا علیه السلام، ج ۲، ص ۱۷۲ امام علیه السلام فرمودند: «مرا معذور بدارید!... » مأمون بیشتر اصرار کرد. امام علیه السلام فرمودند: «حالا که اصرار می‌کنی، بدان که من مانند جدم؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نماز عید را خواهم خواند! » گفت: «هر طور دوست دارید؛ انجام دهید! » جارچی‌ها خبر را به اطلاع مردم رساندند که: «فردا نماز عید را حضرت رضا علیه السلام خواهند خواند! » آفتاب عید طلوع کرد، کوچه‌ها و خیابان‌ها در موج مردم گم شده بود، زن‌ها و کودکان روی پشت بام‌ها نشسته بودند، کارمندان و رجال دولت پشت در خانه ی آقا جمع شده بودند. ص۵۷ حضرت غسل عید کردند، عمامه ی سفیدی بر سر گذاشتند... عصایی به دست گرفتند و از خانه بیرون آمدند، پا را که در کوچه گذاشتند؛ چهار تکبیر گفتند: «الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر عَلَی مَا هَدانا،... » صداها در آسمان رها شد، مرو لرزید، پاهای آقا برهنه بود، رجال و لشکریان از بالای اسب‌ها پایین پریدند، کفش‌ها از پاها می‌گریختند؛ الله اکبر... مأمون لرزید، وزیر خم شد و در گوش مأمون گفت: «اگر علی بن موسی به مصلا برسد، کار ما تمام است! » قاصدِ مأمون، خود را به امام رضا علیه السلام رساند و گفت: «مأمون می‌گوید برگردید! » مصلا در حسرت نمازی از جنس نماز رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مانده بود... [۱] ---------- [۱]: . اصول کافی، کتاب الحجّه، ج ۲، ص ۴۰۷ یک قمقمه دریا.... https://eitaa.com/zandahlm1357