لَ؛ و کانَ فیما سأَلوه : اخْبِرْنا، یا محمد) ص)، لاى علَّۀٍ تُوضَّـ أُ هـذه الْجـوارِح الاربع و هى انْظَف الْمواضعِ فى الْجسد؟ فقال النَّبى صلّى اللَّه علیه و آله : لَما انْ وسوس الشَّیطانُ الى آدم ) ع( و دنا منَ الشَّجرَةِ، فَنَظَرَ الَیها، فَذَهب ماء وجهه؛ ثُم قام ومشى الَیها، و هى اولُ قَدمٍ مشَت الَى الْخَطیئَۀِ؛ ثُم تَناولَ بِیده منها ما علَیها و اکَـلَ، فَتَطـایرَ الحلـى و الْحلَـلُ عـنْ جـسده . فَوضَع آدم یده على . ام رأْسه و بکى فَلَما تاب اللَّه علَیه، فَرَض اللَّه علَیه و على ذُر یته تَطْهیرَ هذه الْجوارِحِ الْاربعِ : فَامرَ اللَّه عزَّ و جلَّ بِغَسلِ الْوجه ،لما نَظَرَ الَى الشَّجرَةِ؛ و امـرَه بِغَـسلِ الْیـدین الَـى ا الْمرْفَقَینِ، لما تَناولَ بِهِما؛ و امرَ بِمسحِ الرَّأْسِ لما وضَع یده على م رأْسهو امرَه بِمسحِ الْقَدمینِ، لما مشى بِهِما الَى الْخَطیئَۀِ(112 .( حاصل ترجمه آن که : یهودان سؤال کردند از حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله که به چه علّت وضوء مختص به این چهار موضع شد، با آن که اینها از همه اعضاء بدن نظیف ترند. فرمود: چون شیطان وسوسه کرد آدم را و او نزدیک آن درخت رفت و نظر به سوى آن کرد، آبرویش ریخت؛ پس برخاست و به سوى آن درخت روان شد - و آن اول قدمى بود که براى گناه برداشـته شـد . پس از آن با دست خویش آنچه در آن درخت بود چید و خورد، پس زینت و زیـور از جـسمش پرواز نمود . و آدم دست خود را بالاى سرش گذاشت و گریه نمود . پس چون خداونـد توبـه او را قبول فرمود، واجب نمود بر او و بر ذریه اش پاکیزه نمودن این چهار عـضو را؛ پـس، امـر فرمـود خداى عزّ و جل به شستن روى، براى آن که نظر نمود به شجره؛ و امر فرمود به شستن دسـتها تا مرفق، چون با آ نها تناول نمود؛ و امر فرمود به مسح سر، چون دست خود را به سر گذاشت؛ و امر نمود به مسح قدمها، چون که با آنها به سوى گناه رفته بود در باب علّت وجوب صوم نیز در حدیث شریف است که یهودان سؤال نمودند که به چه علّـت واجب نمود خداوند بر امت تو سى روز روزه در رو زها. فرمود: همانا آدم علیه السلام چـون از آن درخت خورد باقى ماند در شکمش سى روز؛ پس، واجب فرمود خداونـد بـر آدم و بـر ذریـه اش سى روز گرسنگى و تشنگى را؛ و تفضّل فرمود بر آنها به این که در شبها اجازه خـوردن داد بـه آنها(113 .( از این احادیث شریفه اهل اشارات و اصح اب قلوب را استفاده هایى باشد کـه خطیئـه آدم علیـه السلام با آن که از قبیل خطیئات دیگران نبوده، بلکه شـاید خطیئـه طبیعیـه بـوده یـا خطیئـه توجه به کثرت که شجره طبیعت است بوده یا توجه به کثرت اسمائى پس از جاذبه فناى ذاتـى بوده، لکن از مثل آدم علیه السلام، که صفى ا للَّه و مخصوص به قرب و فناى ذاتى است، متوقّـع نبوده. لهذا به مقتضاى غیرت حبى ذات مقدس حق اعلان عصیان و غوایت او را در همه عـوالم و در لسان همه انبیاء علیهم السلام فرمود . و قال تعالى : و عصى ( آدم ربـه فَغَـوى 114 .(بـا ایـن وصف، این همه تطهیر و تنزیه لا زم است براى خود و ذریه اش که در صلب او مـستکنّ بودنـد و در خطیئه شرکت داشتند، بلکه پس از خروج از صلب نیز شرکت نمودند . پس خطیئه آدم و آدم زادگان را چنانچه مراتب و مظاهرى است- چنانچـه اول مرتبـه آن توجـه به کثرات اسمائیه و آخر مظهر آن اکل از شجره منهیه اسـت کـ ه صـورت ملکـوتى آن درختـى است که در آن انواع اثمار و فواکه است؛ و صورت ملکىِ آن طبیعت و شـئون آن اسـت و حـب دنیا و نفس که اکنون در این ذریه است از شئون همان میل به شجره و اکل آن اسـت - همـین طور از براى تطهیر و تنزیه و طهارت و صلاة و صیام آنها، که بـراى خـروج از خ طیئـه پـدر کـه اصل است مراتب بسیارى است مطابق مراتب خطیئه . و از این بیان معلوم شد که جمیـع انـواع معاصى قالبى ابن آدم از شئون اکل شجره است و تطهیر آن بـه طـورى اسـت؛ و جمیـع انـواع معاصى قلبیه آنها نیز از شئون آن شجره است؛ و تطهیـر آن بـه طـورى اسـت . و جمیـع انـواع معاصى روحیه از آن، و تطهیر آن به طورى است . و تطهیر اعضاى ظاهریه ظلّ طهارات قلبیه و روحیه است براى کمـل، و دسـتور و وسـیله آنهـا است براى اهل سلوك . و انسان تا در حجاب تعین اعضا و طهارات آنها است و در آن حد واقـف است، از اهل سلوك نیست و در خطیئه باقى مانده؛ و چون اشتغال به مراتب طهارات ظاهریه و باطنیه پیدا کرد و طهارات صوریه قشریه را وسیله طهارات معنویـه لبیـه قـرار داد و در جمیـع عبادات و مناسک حظوظ قلبیه آنها را نیز ملحوظ داشت و از آنهـا برخـوردار شـد بلکـه جهـات باطنیه را بیشتر اهمیت داد و مقصد اعلاى مهم د انست، داخل در باب سلوك راه انسانیت شده؛ چنانچه در حدیث شریف کتاب مصباح الشریعه به آن اشاره شده آنجا که فرماید : و طَهرْ قَلْبـک بالتَّقْوى و الْیقینِ عنْد طَهارةِ جوارِحک بِالْما