.......:
مقام اول در آداب مطلق لباس است
بدان که نفس ناطقه انسانیه حقیقتى است که در عین وحدت و کمـال بـساطت داراى نـشئاتى
است که عمده آن به طریق کلّى سه نشئه است : اول، نشئه ملکیه دنیاویه ظاهره، که مظهـر آن
حواس ظاهره، و قشر ادناى آن بدن ملکیه است .
دوم، نشئه برزخیه متوسطه، که مظهر آن، حواس باطنه و بدن برزخى و قالب مثالى است .
سوم، نشئه غیبیه باطنیه است که مظهر آن، قلب و شئون قلبیه است . و نسبت هر یـک از ایـن
مراتب به دیگرى نسبت ظاهریت و باطنیت و جلوه و متجلّى است؛ و از این جهت است که آثـار
و خواص و انفعالات هر مرتبه اى به مرتبه دیگر سرایت مىکند؛ چنانچه اگر مثلًـا حاسـه بـصرى
چیزى را ادراك کند، از آن اثرى در حس بصر برزخى واقع شود به مناسـبت آن نـشئه؛ و از آن
اثرى در بصر قلبىِ باطنى واقع شود به مناسبت آن نشئه . و همین طور آثار قلبیـه در دو نـشئه
دیگر نیز ظاهر گردد . و این مطلب علاوه بر آنکه مطابق برهان قوى متین است مطابق با وجدان
نیز هست . و از این جهت است که جمیع آداب صوریه شرعیه را در باطن اثر بلکه آثـارى اسـت؛
و هر یک از اخلاق جمیله را، که از حظوظ مقام برزخیت نفس است، نیز در ظاهر و باطن آثارى
است؛ و هر یک از معارف الهیه و عقاید حقّه را در دو نشئه برزخیه و ظاهره آثارى اسـت . مثلًـا،
آداب الصلاة امام خمینى رضوان االله تعالی عل هی
ایمان به این که متصرّف در مملکت وجود و عـوالم غیـب و شـهود حـق تعـالى اسـت و دیگـر
موجودات را تصرّفى نیست مگر تصرّف اذنى ظلّى، موجب بسیارى از کمالات نفـسانیه و اخـلاق
فاضله انسانیه گردد، مثل توکّل و اعتماد به ح ق و قطع طمع از مخلوق که ام الکمالات اسـت؛ و
موجب بسیارى از اعمال صالحه و افعال حسنه و ترك بسیارى از قبایح شود . و همین طور سایر
معارف که تعداد هر یک و تأثیرات آن از حوصله این اوراق و قلم شکسته نویسنده خارج اسـت،
و محتاج به تحریر کتابى ضخیم است که از قلم توان اى اهل معرفتى یا از نفس گرم اهـل حـالى
فراهم شود: دست ما کوتاه و خرما بر نخیل(135 .(
و همین طور مثلًا خُلق رضا، که یکى از اخلاق کمالیه انسانیه است، در تـصفیه و تجلیـه نفـس
تأثیرات بسیارى دارد که قلب را مورد تجلّیات خاصه الهیه قرار مـى دهـد و ایمـان را بـه کمـال
ایمان، و کمال ایمان را به طمأنینه، و طمأنینه را به کمال آن، و کمال آن را بـه مـشاهده، و آن
را به کمال مشاهده، و کمال آن را بـه معاشـقه، و معاشـقه را بـه کمـال آن، و کمـال آن را بـه
مراوده، و مراوده را به کمال آن، و کمال آن را به مواصله، و مواصله را به کمـال آن، و آ نچـه در
وهم من و تو ناید ترقّى دهد؛ و در ملک بدن و آثار و افعال صوریه که شاخ و برگ است تأثیرات
غریبى دارد : سمع و بصر و دیگر قوى ( و اعضا را الهى کند و سرّ کُنْتسمعه و بـصرَه 1 (را تـا
اندازهاى ظاهر گرداند . و چنانچه آن مراتب را در ظاهر تأثیر بلکه تأثیرات اسـت، هیـأت ظـاهر و
جمیع حرکات و سکنات عادیه و غیر عادیه و تمام تروك و افعال را در آنها نیـز تـأثیراتى اسـت
بس عجیب، که گاه شود که با یک نظر از روى حقارت به یکى از بندگان خـدا سـالک را از اوج
اعلى به اسفل سافلین پرتاب کند و جبران آن را به سالهاى دراز نتواند بنماید .
و چون قلبهاى بیچاره ما ضعیف و ناتوان است و چون بید مجنون از نسیم ملایمـى بـه لـرزه در
آید و حال سکونت خود را از دست بدهد، پس لازم است که حتّى در امور عادیـه، کـه یکـى از
آنها اتّخاذ لباس است، ملاحظه حالات قلبیه نموده نگاهـدارى قلـب را بکنـیم . و چـون نفـس و
شیطان را دامهایى بس محکم و تسویلاتى بس دقیق است که احاطه به آن از طاقت مـا خـارج
است، ناچار تا اندازه قدرت و نطاق وسع خود در مقابل آنها قیام و از حق تعالى در همه حـالات
طلب توفیق و تأیید نماییم .
پس، گوییم که پس از آن که واضح شد که باطن را در ظاهر و ظـا هر را در بـاطن تـأثیر اسـت،
انسان طالب حق و ترقّى روحانى باید در انتخاب ماده و هیأت لباس آنچه را که در روح تأثیر بد
دارد و قلب را از استقامت خارج و از حق غافل مى کند و وجهه روح را دنیایى مى نمایـد احتـراز
کند. و گمان نشود که تسویل شیطان و تدلیس نفس اماره فقط در لباس فاخر زیبا و تجمـل و
تزین است، بلکه گاه شود که انسان را به واسطه لباس مندرس و بى ارزش از درجه اعتبار ساقط
نماید؛ و از این جهت انسان باید از لباس شهرت، بلکه مطلق مشى بر خلاف معمول و متعـارف،
احتراز نماید . چنانچه از لباسهاى فاخر که ماده و جنس آن سنگی ن قیمت و هیـأت و بـرش آن
جالب توجه و انگشت نما است باید احتراز کند؛ زیرا قلب ما بـسیار ضـعیف و سـخت بـى ثبـات
است، به مجرّد فى الجمله امتیاز و تعینى مى لغزد و از اعتدال منحرف مى شود. چـه بـسا باشـد
انسان بیچاره ضعیفى که از تمام مراحل شرف و انسانیت و عزّت نفس و کم ال آدمیـت عـارى و
برى است