.......:
باب اول در بعض آداب اذان و اقامه است و در آن پنج فصل است
فصل او ل در سرّ جملى و آداب اجمالیه آنها است
بدان که سالک إلى اللَّه در اذان باید قلب، که سلطان قواى ملکوتیه و ملکیه است، و دیگر جنود
منتشره در جهات متشتّته ملک و ملکوت را اعلان حضور در محضر دهد . و چون وقت حـضور و
ملاقات نزدیک گردیده، آنها را مهیا نماید تا ا گر از مشتاقان و عاشقان اسـت بـه جلـوه ناگهـانى
دامن از دست ندهد؛ و اگر از محجوبان است، بى تهیه اسباب و آداب وارد محضر مقدس نگـردد .
پس، سرّ اجمالى اذان اعلان قواى ملکوتیه و ملکیه و جیوش الهیـه بـراى حـضور اسـت . و ادب
اجمالى آن تنبه به بزرگى مقام و خطر آن و عظمت محـضر و حاضـر؛ و تـذلّل و فقـر و فاقـه و
نقص و عجز ممکن از قیام به امر و قابلیت حضور در محضر است اگر لطف و رحمت حـقّ حـقّ
جلّ و علا دستگیرى نکند و جبر نقص نفرماید .
و اقامه بپاداشتن قواى ملکوتیه و ملکیه است در محضر، و حاضر نمودن آنها است در حـضور و .
ادب آن، خ وف و خشیت و حیا و خجلت و رجاء واثق به رحمت غیر متناهیه است . و سالک باید
در جمیع فصول اذان و اقامه به قلب عظمت محضر و حضور و حاضر را بفهماند؛ و ذلّ و عجـز و
قصور خود را نصب العین قرار دهد تا خوف و خشیت حاصل آید؛ و از طرفـى رحمـت واسـعه و
الطاف کریمانه را به قلب وانمود کند تا رجاء و شوق حاصل آید .
پس، قلوب عشقیه شوق و جذبه بر آنها غالب آید و با قدم حب و عـشقْ قـدم در محـضر انـس
گذارند؛ و قلوب آنها بدان جذبه غیبیه تا آخر نماز به عشق محضر و حاضر بـا ذکـر و فکـر حـقّ
معاشقه و معانقه کند .
و فى الحدیث عن على بن ابى طا لبٍ علیه السلام، قال: افْضَلُ النّاس منْ عشقَ العبادةَ و عانَقَهـا و
احبها بِقَلْبِهو باشَرَها بِجسده و تَفَرَّغَ لَها؛ فَهولا یبالى على ما اصبح منَ الدنْیا على یـسرٍ ام علـى
قلوب خوفیه سلطان عظمت بر آنها تجلى کند و جذبه قهاریت بر آنها غلبه نمایـد و آنهـا را از
خود بیخود نماید و خوف و خشیت قلوب آنها را ذوب نماید، و قصور ذاتى خـود و استـشعار بـه
ذلت و عجز خویش آنها را از هر چیز بازدارد .
و فى الحدیث عن موسى بن جعفر علیهما السلام، قال : قالَ امیرُ المؤمنین علیه الـسلام : انَّ للَّـه
عباداً کَسرَت قُلوبهم خَشْیتُه ،فَاسکَتَتْهم عنِ المنْطق ... ( الحدیث 190 (و براى اولیاى کمل حـق
تعالى گاه به تجلّى لطفى تجلّى فرماید، و عشق و جذبه حبیه رهنمون آنهـا گـردد؛ چنانچـه در
حدیث است که رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آ له و سلم انتظار وقت نماز را مى کشیدند و عشق و
شوقشان اشتداد پیدا مى کرد و به بلال مؤذّن مى فرمودند: ( ارِحنا یا بلال 191 .(و گاه بـه تجلّـى
عظمت و سلطنت تجلّى فرماید، و خوف و خشیت در آنها حاصل آیـد؛ چنانچـه از رسـول خـدا
صلّى اللَّه علیه و آله و از ائمه هدى علیه م السلام حالات خوفیه منقول اسـت . و گـاه بـه تجلّـى
جمعى احدى تجلّى فرماید به حسب طاقت قلوب و بزرگى وعاء آن . و ما محجوبان مـشتغل بـه
دنیا و محبوسان به سجن طبیعت و زنجیرهاى شهوات و آرزوها و محرومـان از سـعادات عقلیـه
الهیه، که سکر طبیعت ما را تا صبح ازل به خود نیا ورد و از خواب گران بر نینگیزاند، از حـساب
این تقسیمات خارج و از نطاق این بیان مـستثنى هـستیم . پـس، بـراى مـا آداب حـضور طـور
دیگرى است و قیام به وظایف قلبیه به شکل دیگر . ولى مقدم بر همه چیز آن است که یـأس از
روح اللَّه و قنوط از رحمت اللَّه را، که از جنود بزرگ ابلی س و از القائات شیاطین انـسى و جنّـى
است، از قلب بیرون کنیم؛ و گمان نکنیم که این مقاماتى است به قامت اشخاص خاصـى بریـده
شده و دست آمال ما از آن کوتاه و پاى سیر بشر از آن راجل است؛ پس یکسره دست از پا خطا
نکنیم و با سردى و سستى مخلّد در ارض طبیعت بمانیم . نه، چنین نیست که توهم شده است .
بلى، من نیز گویم که مقام خاص کمل اهل اللَّه براى احدى میسور نیست؛ ولى از براى مقامـات
معنویه و معارف الهیه مدارجى بى پایـان و مراتبـى فـراوان اسـت کـه بـسیارى از آن مقامـات و
معارف و حالات و مدارج را براى نوع میسر است اگر سردى و سستى خو د آنها بگذارد و عنـاد و
تعصب اهل جهل و عناد دست از قلوب بندگان خدا بردارد و شیطان راه سلوك آنها نگردد .
پس، ادب حضور براى ما آن است که در اول امر چون از مرتبه حس و ظاهر تجـاوز ننمـودیم و
جز عظمت و جلالت دنیایى چیزى در نظر نداریم و از عظمتهاى غیبیه الهیه بـ ىخبـر هـستیم،
محضر حق را باید چون محضر سلطانى عظیم الشّأن که قلب عظمت او را ادراك کرده بدانیم؛ و
به قلب خود بفهمانیم که همه عظمتها و جلال و کبریاها جلوه اى از عظمت عالم ملکـوت اسـت
که تنزّل کرده در این عالم، و عالم ملکوت در جنب عوالم غیبیه قدر محسوسى ندارد . پـس بـه
قلب بفهمانیم که عالم محضر مقدس حق است و حق تعـالى حاضـر در جم