.......:
الحمدلله یک بار دیگر خدا خواست و توفیق شرکت در عملیات نصیب شد.
[صفحه ۱۸۵]
باید خدا را شکر کرد. که خداوند اجازه داده است در صف رزمندگان اسلام علیه کافران بعثی سلاح در دست بگیریم و برای خدا بجنگیم. خدا خیلی مهربان است و بندههای خوب را دوست دارد و این رزمندگان همه خوب هستند.
شوخی بچهها در حین سوار شدن به تویوتاها شروع میشود. آخرین وداع ها. خداحافظی ها. در آغوش گرفتن ها. نصیحت و وصیت کردن ها. قول شفاعت گرفتن ها. هیچ فرماندهی نمی تواند جلوی شوخیهای آخر را بگیرد. بچهها سر از پا نمی شناسند و دوست دارند به هر طریق که شده، محبت خود را به یکدیگر نشان دهند. جلب توجه کنند. حلالی بطلبند و وعده ی دیدار در قیامت را بدهند.
- اکبر جون اگر شهید شدی، وایسا منم بیام، با هم بریم.
- آقا اگر من مجروح شدم زود کمک کنین، نذارین یخ بزنم، گوشت یخی خوب نیست.
- بچهها مواظب قاطرها باشید، چون این حیوونا تا حالا خمپاره ندیدن.
- راستی اگه مهمات تموم شد، گلوله برف بزنیم...
-...
وقتی به پای کار یعنی نقطه رهایی برای شروع عملیات میرسی، هوا تاریک شده. نیروی گردانهای عمل کننده قبلا رسیده و در گوشه ای نشسته اند. آتش هم نمی توان روشن کرد. هوا هم خیلی سرد است. تویوتاها بر میگردند. تعداد زیادی قاطر آماده حرکت، و پشت هر کدام از آنها
مقدار زیادی مهمات و اسلحه و... است. قاطر حیوانی است مشترک بین اسب و الاغ. اسب و الاغ برای این کارهای پنهانی و آرام مناسب نیستند. اسب یار طلب است و الاغ هم صدا میکند ولی قاطر دنبال جفت نمی رود و صدا هم نمی کند. به خوبی هم بار میبرد.
یک وعده غذای لوبیای داغ، بچهها را حال میآورد، هر چند تعدادی از نیروها از خوردن آن اجتناب میکنند چون معتقدند، لوبیا مزاج را به هم میزند.
[صفحه ۱۸۶]
ولی نان و خرما از همه چیز بهتر است. بارش آرام باران، دلها را نگران کرده. آیا میتوان در این شرایط که اکثر نیروها خیس شده اند، عملیات کرد؟ راهی هم برای خیس نشدن وجود ندارد. باران میبارد و سرپناهی هم وجود ندارد. ولی شاید همین یک امداد الهی باشد که ما اثر آن را حالا نمی فهمیم.
دو گردان خط شکن، در اولین لحظههای درگیری، خطوط اول دشمن را به تصرف در آورده اند و سایر نیروها برای عبور از آنها و رسیدن به مراحل بعدی حرکت کرده اند. عبور از میدان مین با وجود حدود ۳۰ سانت برف، جز با کمک خدا میسر نیست. سیم خاردار هم کنار زده شد. سنگرهای تیربار و دوشکای عراق منهدم شده و دوباره بوی باروت تمام سلولهای مغز را اشغال میکند.
گرمی خون، برفها را خیلی زود آب میکند. انفجار گلولههای خمپاره هم در از بین بردن برفها خیلی مؤثر است. پس از انفجار هر گلوله، برفهای سیاه شده به هوا پرتاب میشوند و در بازگشت به صورت قطرات ریز آبکی به زمین میریزند. جنگ کاملا شعله ور شده و سفیدی برف، در سیاهی شب نفوذ میکند.
دفاع مقدس
سینای شلمچه
https://eitaa.com/zandahlm1357